امروز رفتم سونوگرافی سارا پرمهر بهش گفتم مدفوع و اینا نکرده گفت چند هفته ای دقیق مگه گفتم ان تی ۴۰ هفته و ۴ روز ولی اخرین قائدگی ۴۰ هفته و ۱ روز گفت چطوری بستریت نکرده دکترت احتمالش زیاده مدفوع کنه گفتم آره خودمم میترسم اخه شربت زعفران و اینام خوردم ولی دهانه رحمم باز نیست نامه بهم نمیده تورو خدا نمیتونید ی کاری کنید امشب بهم نامه بده ب خدا کلی دعاتون میکنم خیلی دارم درد میکشم و عذاب میکشم گفت من فقط میتونم حرکتشو برات کم بزنم و توم بهش بگی از صبح اصلا تکون نخورده و اینا ولی بازم اینجوری بستریت میکنه گفتم تورو خدا اگه میتونی برام بزن ب خدا ی دنیا ممنونت میشم گفت باشه پس من حرکتشو کم میزنم ک حرکتش خوب نیست بقیش با خودت من هرچی از دستم باشه برات میکنم دیگه ب خودت بستگی داره ک چیکار کنی سونو رو نشون دکتر دادم همون لحظه اول برگه زایمان و برام نوشت ک برم بستری بشم و کلی دعا کردم براش فکر نمیکردم انقدر دکتر خوبی باشه پرمهر خیلی خوبه دمش گرم 🥲🥹♥️
اینم بگم بچم ۳۸۰۰ هستش ولی گفن بیشتره شاید نزدیک ۴ باشه 🥲🥲🥹♥️
اگه خبری ازم نبود زایمان کردم تایپک میزارم مامانا 🥲♥️

۱۶ پاسخ

بسلامتی بغلش کنی فدات❤❤❤

ب امید خدا زایمان راحتی داشته باشی گلم خدا پشتو پناهتون

ان شاالله به سلامتی زایمان کنی

وایییییی🥹ذووققققق🥹🥹🥹😍😍😍حتما عکسشو بزار دعا کن منم بزودی زایمان کنم عشقم 🥹😍🎊🎊💋بری ب خوشی برگردی خبر خوب بهمون بدی عزیزم

خدا بحق حضرت زهرا کمکت کنه اذیت نشی راحت زایمان کنی
طبیعی یا سز؟

زایمان کردی یا نه

عزیزدلم
انشاالله ب سلامتی فارغ شی جونم

برو خدا پشت و پناهت باشه عزیزم ایشالا به سلامتی زایمان کنی

سارا پرمهر کارش خیلی عالیه دقیق عزیزم ، پیش کدام دکتر تحت نظر بودی

اخي عزيزم انشالله امشب ديگه بغلش ميكني نهايتا صبح😍

رفتی بیمارستان الان

خب خدارو شکر انشالله ب سلامتی بغلش کنی😍😍

گلم انشاا... به حق امام رضا زایمان می‌کنی امشب زایمانتم عالی هست نگران نباش

خدارو شکر به سلامتی عزیز دلم خوشحال شدم برات انشالله به سلامتی زایمان کنی

اخی انشالله بسلامتی باخبرای خوب بیایی تاپیک بزنی.

الان یعنی قراره سز اجباری بشه درسته؟

ب سلامتی انشااله

سوال های مرتبط

مامان امید مامان امید ۴ ماهگی
تجربه ۲ زایمان طبیعی
وارد چهل هفته که شدم احساس کردم دوروزی میشه هم حرکت بچه کم شده هم کمی درد دارم اولش رفتم مرکز بهداشت گفتم صدای قلب گوش بدین گفتن صداش خوبه ولی چون از ۴۰ هفته گذشتی نامه بستری می‌دیم محض اطمینان هم بروnst هم اگه دکتر مشکلی داشتی بستریت کنه دیگه، منم شب ساعت ده آماده شدم چون فک نمی‌کردم بستری کنن اصن وسایل بر نداشتم ولی مامانم گفت بردار بزار داخل ماشین چون ممکنه نیاز باشه جای تورو نمیگیرن که ، رفتیم بیمارستان و تا نوبتم سه ساعت یک شد,دکتر اومد ان اس تی گرفت گفت ضربان قلبش جالب نیس و معاینه کرد دو انگشت بودم گفت بستری میکنم و لباس داد تا عوض کنم ، ماما اومد اتاقمو نشون داد رفتم تو ، بهم گفت مثانتو خالی کن معاینه کنم تا بهتر تشخیص داده شه چند سانتی رفتم سرویس و اومدم معاینه کرد گفت دو سانتی ولی دوسانته خوب ورزشارو انجام دادی ؟گفتم آره ، گفت ماساژ پرینه هم انجام دادی گفتم بله ، گفت پس ظاهراً اینطور که معلومه خوش زایی و زیاد اذیت نمیشی
مامان آیلین و دلوین مامان آیلین و دلوین ۲ ماهگی
پارت ۲
دستگاه وصل کرد یکی از پرنسل داشت مشخصاتم ت دفتر ثبت میکرد گفت چند هفته ایی گفتم پریشب ک اومدم گفتن ۴۰ هفته ۴ روز با پریودی ۳۹ هعته ۳ روز با انتی ی دکتر خوش اخلاق اونجا بود ک معاینه میکرد و کاراشون انجام میداد گفت سابقه بیماری نداری گفتم دیابت بارداری دارم گفت حتما امشب باید بستری بشی چون دیابت داری ۴۱ هفته ایی گفتم ن میرم فردا میام خودمم خیلی از بارداری خسته شده بودم دیگه فقط خواستم تموم بشه اونا میگفتن باید بستری بشی از من ک ن میرم صبح میام اخه دلم پیش دخترم بود و گفتم برم ی دوشم بگیرم صبح بیام دکتر گفت ن اگه رفتی چیزیت شد چی گفتم ن چیزیم نمیشه گفتن پس برو ب شوهرت بگو بیا رضایت بده ک از اینجا رفتی هرچی شد ب عهده خودتونه گفتم باش شوهرم اومد ک رضایت بده بهش گفتن هفته خانومت بالاست و باید امشب بستری بشه شوهرم گفت خو بستری شوو گفتم ن میریم خونه صبح میام گفت باش دکتره گفت برو دراز بکش تا معاینت کنیم ببینم در چ حالی رفتم دراز کشیدم گفت دو سانته و دیگه نمیشه بری حتما باید بمونی چون دوسانتی منم بغض گلوم گرفته بود کسی هم همراهم نیمده بود فقط شوهرم بود دیگه هر جوری بود گفتم خو باش بستری میشم یکی از همون خانمایی ک اونجا بود و ماما همراه هم بود گفت ماما همراه داری گفتم ن گفت حالا ک اینجوری شد خودم میام ماما همرات میشم ولی فک نکنم تا صب بزایی شوهرمن گفت اره ماما همراهش باش حواست بهش باشه گفت باش خالاصه شوهرم رفت ک پرونده بگیره ک بستری شم اومد بستریم کردن گفتن برو داخل خوده لیبر لباست عوض کن پروندت بده ب پرسنل شوهرم برگشت خونه ک مادر شوهرم مامانم وسایل خودم بچه بیاره
مامان هلما و ماهان❤️ مامان هلما و ماهان❤️ ۳ ماهگی
#پارت سوم زایمان طبیعی
تا شدم ۳۷هفته و یک روز
حرکات اسکات رو شروع کردم روزی بیست بار اسکات میزدم
یک ساعت پیاده روی میکردم و یک روز درمیون دوش آب گرم می‌گرفتم
.........
چون تو بچه قبلیم تجربه داشتم که بدون درد رحم من باز میشه باید خودم زود تر برم دکتر برای برسی زود زود میرفتم معاینه میکردن
هفته ۳۷هفته و چهار روز
درد داشتم انقباض داشتم گفتم برم مامای بهداشت معاینه کنه ببینم وضعیتم چیه
رفتم ماما گفت که من معاینه نمیکنم گفتم پس تو اینجا چیکار می‌کنی من رحمم باز بشه بچه زود بدنیا بیاد چیزی بشه از توعه و اینا بعد کلی دعوا راضی شد که معاینه کنه بهم گفت یک و نیمی یاهمون دو ویزیت نیست انقباض نداری بچه هم حرکت می‌کنه
درحالی که اون روز حرکت نکرده بود اصلا
من فهمیدم ماما چیزی حالیش نیست اومدم خونه دیگه کار پیش اومد نرفتم بیمارستان و اینا
درد هامم به کل قطع شده بود
انقباض نداشتم درد نداشتم حرکات بچه هم خوب بود
تا شد ۳۷هفته و ۶روز
اون روز طرفای بیمارستان کار داشتیم به شوهرم گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت چیه خودمم دلم میخواست بچه اون روز بدنیا بیاد
رفتم بیمارستان گفتم یکم انقباض دارم و بچه حرکتش کم شده
الکی🤪
ان اس تی گرفت گفت زیاد جالب نیست گفت برو بالا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانتی
و باید بستری شی
ولی من یهو ترس اومد سراغم گفتم اصلا انقباض ندارم بچه هم حرکتش خوبه گفت باز خودت میدونی یابرو خونه دردات بیشتر بشه بیای یا بیا بستریت کنیم
گفتم نه برم خونه بیام
از اونجا ترسیدم رفتم دکتر خودم
دکتر خودم معاینه کرد گفت چهار سانت روبه پنجی
🫡
گفتم چی میشه الان گفت باید زود بستری بشی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم برم خونه بیام
گفت اصلا امکان نداره