اومدم سفر بچم اینقدر بد سفره جونم رو دراورد
یعنی‌از وقتی حرکت کردیم تاالان همش نق میزنه گریه میکنه نه تو‌مسیر میخوابه نه الان که ایستادیم
بخدا سرم رفت از بی گریه میکنه
از اینور هم افتاد و‌دستش زخم شد دیگه بدتر

بخاطر همین من مسافرت نمیرم

من الان یه ماها خونه مامانمم مثلا خونه است دیگه مثل خونه خودمون راحته ولی اعصابم خورد کرده نمیتونم تصور کنم با بچه برم سفر مثلا شما یا مشهد اصلا سخته اصلا خسته کننده است

من شوهرم گفت بیا بریم مسافرت گفتم ن تابستون سال دیگه میریم

واسه همینه دلم نمیخواد برم مسافرت

من خیلی دلم میخواس تابستون سفر برم اما بخاطر بچم پشیمون شدم بدتر آدم اسیر میشه

دختر منم تو ماشین هیچ نمی‌خوابه خیلی بهونه میگیره تو ماشین منم دیگه اصلا جایی نمیرم ولی اذیت می‌کنه

استامینفون بده بزار بخابه

بچه های من هر دو تا سوار ماشین میشن میخابنننن تا مقصد 😁

پسرمن توماشین خیلی اذیت میشه بالامیاره بی حال میشه

پسر منم همینه ینی میکشه منو تا برسیم

عزیزم بشه جایش درد نمیکنه؟

بچه منم همینههه
ینی دیگه کل طایفه شوهر اون رومو دیدن حیثیت برام نذاشته این دختر😅