ب جرأت میتونم بگم دیشب یکی از سخت ترین شبای عمرم بود و خیلی‌ تلخ بود برام ...
من دو روز متوجه می‌شدم ک ایلین بد نفس می‌کشه و آبریزش بینی داره و هر وقت میخواستم بینیش تمیز کنم ایقد گریه میکرد ک سیاه میشد ؛
دیشب وقتیکه تو خاب عمیق بود اومدم بینش تمیز کنم متوجه شدم ته بینیش یه چی مشکی رنگ هس (بینی ایلین خیلی کوچولو هس)
خوب ک نور زدم دقت کردم متوجه شدم ک تخمه هس 😭😭
تا خود صبح بالا سرش بودم و گریه میکردم و قرآن می‌خوندم و تو گهواره بودم ک بلکه یکی تجربه مشابه داشته باشه و کمک بده
خیلی از دوستای عزیزم دلگرمی دادن و بیعضیام فقط تو دل خالی میکردم و برچسب بی‌خیالی بهم میزدن (کسی اون لحظه جای من نبود ک بفهمه چی میکشم)
شوهرم نبود و تنها بودم و امیدی ب بیمارستان شهرم نداشتم ک ببرم چون میدونستم اینکاره نیستن کادر درمان اینجا از بس رفتم بیمارستان اطلاع داشتم)....😥😥😥
تا خود صبح بیدار بودم صبح ب بابام زنگ زدم اومد دنبالم و رفتیم بیمارستان شهر خودم چنار دکتر و پرستارا‌ ریختن سرش و با یا پنس خیلی بزرگ و دستشون می‌لرزید و میگفتن خیلی سخته ما نمیتونیم رفته بالا مویرگ پاره میشه خونریزی شدید می‌کنه و فلان و نتونستن بچمم آب شد ..
بابام دیگ نزاشت برداشتیم رفتیم بیمارستان امام علی کازرون اونجا هم گفتن ما متخصص نداریم و نمیتونیم ببرین جای دیگه
آوردیم بیمارستان ولیعصر بردیم پرستارای اینجام گفتن ما متخصص نداریم و تعطیلاته ببرین جای دیگه
همون لحظه فرشته نجات ایلین رسید آقای رضازاده ک امیدوارم هر چی از خدا میخواد بهش بده
ا#####دامه تو تاپییک########

۲۵ پاسخ

آقای رضازاده اومد پرسید تو بینش مشخصه ک چیزی هست ؟ گفتم بلع خودم میبینیم اون ته هس گفت ببرینش اتاق cpr و چن مدل پنس آورد گفت فقط بگیرینش در عرض ۱۰ثانیه درش آورد و اون لحظه من و بابام و مامانم انگاری دنیا رو بهمون دادن
کلی تشکر کردیم و بابام قدردانی کرد ازش و تخمه رو هم بهم داد گفت خیلی بیشتر مواظب باش ،😥😥

بچه ها امیدوارم ک هیچ مادری این مشکل رو تجربه نکنه خیلی سخت گذشت برامون مخصوصا آیلین خودش

عکس تخمه می‌زارم+++

ببین اینا عادت میکنن ب این کار دختر من هرچیز ریزی پیدا میکرد ... مثلا مروارید رو لباس عروسکش ... یا نگین های روی گل سرشو میکند سریع میبرد سمت دماغش ....
چون یکبار این کارو کرده خیلیییی مواظب باش ک دوباره تکرار نکنه ...
دختر من الان ۸ ساله شده مردم تا بزرگ شد بخدا ،🤦🏻‍♀️😅

وای عزیزم خداروشکربخیرگذشته

تخمه چجوری رفته داخل بینیش اخه

وایییی من پاهام بی حس شدد تا خوندمش بچه گریه نکرد؟

بازم الهی شکر بیرون اومد به خیر گذشته

خداروشکر که بخیر گذشت
ماهم یبار جلو خودمون تا اومدیم بجنییم دختر داداشم مهره رو کرد تو بینیش
دیگه با مو گیر سنجاق و اینا براش درش اوردیم

وااای چ تخمه بزرگی هم بوده

وای خداروشکر بخیر گذشته فسقل ها چه کارای خطرناکی میکنن

واي خداروشكر متوجه شدي

خواهر من دو سه ساله بود خیلی دهنش بود میداد تا بلاخره معلوم شد بچه یه نخود خام زده رفته داخل ما شهرستان بودیم دکتر گفت من نمیتونم همسایمون خدا خیرش بده با یه موچین در آورد

خداروشکر زود متوجه شدی

اخی عزیزم چه سخت گذشت برات🥺

افرین بهت مامان قوی

منم یه بار دخترم مروارید کرد تو دماغش ته دماغش کرد خیلی لحظات سختی بود خواهرم با موچین درش اورد

ینی بچه تخمه رو کرده تو دماغش؟ یا از حلق برگشته بالا؟

الهی شکر که بیرون اومد، واااای چطو این تخمه رو کرده بینی خودش🥺😥

خداروشکر
آره باید آدم بلند باشه در بیاره

دختر منم این عادت رو داشت بچه بود یه نخود کرد تو دماغش... و نخود دقیقا رنگه پوسته داخل بینی هست بزور تشخیص دادم ک نخود گیر کرده ... حالم بد شد خواستم ببرم دکتر دسته کلید مو پیدا نمی‌کردم دیگه نشستم خواستم گریه کنم ... دیدم بی فایده ست باید به راهی پیدا کنم تا نخود بالا تر نرفته ... گفتم شاید محکم عطسه کنه نخود پرت شه بیرون ... با مو یکم بیتی شو قلقلک دادم ولی عطسه نکرد ... یکم فلفل سیاه با انگشت کوچیکم مالیدن ب جفت سوراخ بینی اش چنااان عطسه کرد چندتا تند تند پشت سرهم و یهو نخود پرت شد بیرون ... از ذوق گریه و خنده ام باهم قاطی شده بود ولی خیلیییییی دلهره اوره واقعا درکت میکنم ،👍🏻🥹

چطو فقط کرده تو بینیش اینو😑

خدا رو شکر ک متوجه شدی عزیزم باز بچه چقد اذیت شده 🥺🥺

اینم تخمه ک دقیقا آخرین نقطه بینی بود

تصویر

خدا رو شکر زود متوجه شدی
یکی از اقوام ما دستمال کاغذی بچش توی دماغش کرده متوجه نشده بودن.طوری که عفونت کرده و از روی بوش متوجه شدن و بردنش دکتر .

خداروشکر دراومد

کی هس این اقاهه

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد