۷ پاسخ

من پسر اولم که خودش کلا گفت پوشک نمیخوام و از فرداش نکردم و تمام حتی گفتم برای پی پی پوشک کنم اونم گفت نه ولی با همه اینا دو جمع مهمونی تشویقش کردن
جایزه بعد جیش پی پی سرگرمی تو دستشویی برچسب .....

مثل اینکه برای خیلی ها پیش آمده از روانشناس کودک کمک بگیر و حداقل کار این که آرامش خودت حفظ کنی تا این دوره تموم بشه

انگار همه بچه ها مثل هم اند
فقط و فقط من اينو ميدونم كه تنبيه و از همه بدتر داد زدن سر بچه ، بچه را لجباز ميكنه يك ماهه دارم روي خودم كار ميكنم كه دعوا نكنم و داد نزنم يكم دخترم بهتر شده
داد زدن و دعوا كردن باعث شب ادراري و اضطراب ميشه
بايد ببيني ريشه در كجاس خواهر سعي كن ريشه رو دريابي واگرنه خودت داغون ميشي

چند سالگی گرفتیش از پوشک؟؟
پسر دومت هم زوده بذار ۳ سالگی بگیر

عزیزم اگ بدونی چی کشیدم سر پوشک گیری پسرم ،فک کن قندم ک تو بارداری۸۶ بود الان ۹۴ شده
دو سال و ۴ ماهگی گرفتم و تا الان نم میده(همین بعدازظهری پیش اومد ) و جیشش رو تازه ۴ سالگی شروع کرد گفتن اونم تک و توک
بزور میبرم دستشویی
صبح زود هم تو خوابه میبرم

من تواین جورموتگارد بااینگه حساسمو بدم میاد خیلی. گفتم خودت شورت وشلوارتو تودستشویی میشوری بعدمیای بیرون بهشم نشون میدم کثیفیهاشو ومیگم منم وباباو... اینکاروکنیم چی میشه و...

آخ دقیقا پسر منم همینه
انگار فراموش میکنه
هم جیش و هم پی پی رو
چند روز خوبه،بعد اینجوری میشه
مثلا الآن بهش میگم پی پی داری گفت نه،تا من رفتم آشپز خونه یکم کرد تو شورتش
یعنی روانیم به خدا
منم تشویق کردم،تنبیه کردم
مامانم میگه بعضی پسرا اینجورین،خودش خوب میشه

سوال های مرتبط

مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی