۷ پاسخ

کلا بچه اولی همه بیشتر میرن خونه ماماناشون من می‌گفتم خونه کسی نمیرم ولی همش خونه مامانمم توام برو جدای از بیماریت تنها بچه بززگ کردن سخته برا ادم

عزیزم حق داری نمیتونی تکوتوک بری خونه مادرت؟

عزیزم ینی از بچگی تشنج نداشتی بعدا چطور گرفتی؟

عزیزم اگه خدای نکرده بیهوش بشی چقدر طول میکشه به هوش بیای؟
از فامیلای منم بیماری داره اون مثلا ۱۰ دقیقه اینا تو یجایی خیره میشه و هیچی تو اون دقیقه نمیفهمه تو دستش یچیزی هم باشه محکم فشارش میده ولی خداروشکر دوتا بچه به سلامتی بزرگ کرده

فداتشم این فکر رو نکن
گر نکهدار من آن است ک من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

عزیزم چه بیماری داری؟
والا منم ک بیماری ندارم همش ب این موضوع فکر میکنم هر روزم از ترسم میرم دکتر شوهرم کلافه شده
همش میگم نکنه نصف شب ک شیرش میدم غش کنم بیفتم روش یا وقتایی ک تنهایم همینطور

چ بیماری عزیزم

سوال های مرتبط

مامان فندق كوچولو مامان فندق كوچولو ۷ ماهگی
خانوما درد دل كنم براتون

شمام شوهراتون براي شما و خانواده تون احترام قائل نیستن😔😔

پدر من چون عموي شوهرمه خيلي باهاش خوبه هميشه سعي ميكنه بهش كمك كنه چه از نظرمالي چه از نظر هاي ديگه ولي شوهر من هيچ احترامي براش قائل نيس همش فكر ميكنه بابام اگه يه كاري ميكنه بخاطر يه چيز ديگه س يه قصد پنهان داره پشت سرش جلوي من بد ميگه بهم ميگه بابات آدم نجسي هست بهم ميگه تو به بابات كشيدي شبيه اوني
تا يه ذره ميام حرف بزنم باهاش ميگه تو دوباره شبيه سگ اومدي ميخاي چي بگي
همين الان باهاش دعوا كردم سر اين حرفاش ولي اصلا فايده اي نداره
از طرفي اگه به بابام بگم اينارو میدونم رابطه م با خانواده م قطع ميشه براي هميشه منم كه غير از اونا كسي رو ندارم

شوهرمم از طرفي انقدر پسر دوسته كه حتي حاضره دودول پسر مو بوس كنه
از طرفي بچه م انقدر قیافه ش شبيه شوهرمه انگار كپي شدن حتي داره حالم از بچه م بهم ميخوره در حاليكه وقتي به دنيا اومد طاقت يه لحظه گريه شو نداشتم ولي الان حتي به نظرم زشت شده و نفرت انگيز هر روز با هر دعوا مون بيشتر متنفر ميشم از بچه م همش احساس ميكنم وقتي قیافه ش به باباش بره اخلاقاي گندشم به اون ميره پس چرا براش زحمت بكشم آخرش اينم بشه لنگه ي باباش باهام شبيه باباش رفتار كنه
به نظر شمام آخرش بچه م شبيه باباش ميشه يه زن ديگه مثل منو بدبخت ميكنه و من بیچاره توسط پسرم تحقير ميشم اين فكرا منو دیوانه م ميكنه ديگه حتي گريه هاي بچه م برام مهم نيس ولي بعدش وجدانم ميگه خدا قهرش مياد اينجوري نباشم دارم دیوانه ميشم