مخاطبان تویی خواهر گلم تویی که همش در مورد بچت استرس داری
من خودم به شخصه این افکار همیشه تو ذهنم می‌چرخه دخترم وزنش خوبه قدش خوبه کوتاه نشه لاغرنشه
موهاش کم پشته خدایا چیکار کنم اگر در نیومد چی
بااینکه چرا اشتها ندارد شیر نمیخوره واااییییی نمی‌خوابه خستم کرد نق میزنه همش بغل میخواد
یا شاید کسی می‌گفت حتی به شوخی بچت شبیه پسراس دخترت شبیه بربری هایه یا اینکه سیاهه فلانه من به دلم میومد وگاهی میرفتم تو فکر اما امشب یکیو تواینستا ازش پست دیدم تو کشورهای مسلمون اما خارجی بوش یه مریضی داشت که یه ضایعه ای ازسرش رشد کرده بود نمی‌دونم تومور مغزی همچین چیزی وار بینی بهش شیر با سرنگ بوسیله لوله میداد در عین حال دیدم چقدر پرانرژی ازش مراقبت می‌کنه وهمش می خنده بویش می‌کنه ناز می‌کنه واصلن احساس شکست غم نداره وداره عاشقانه کنارش میمونه خیلی عادی وبا پیام های پرانرژی و لبخند اون لحظه من ذهنم ترکید نه از خاست و اراده الله مهربان وازصبراین کادر بیشتر از خودم که چقدر ناشکرهستم وچقدر خوشی ها داشتم و ندیدم چی از سلامتی بچه هام مهم تر
براتون عکسی چیزی نداشتم تا کسی اذیت نشه

تصویر
۶ پاسخ

دقیقاااا حرف دلمو زدی کلا کاش اطرافیانم یاد بگیرن دایه مهربون تر از مادر نشن و بعد اینکه ما به حرف هیشکی اهمیت ندیم و درمورد بچه هامون به حرف دلمون گوش کنیم بابت وجود این فرشته ها شکر گذار باشیم خیلی حالا ارزوشونه یه همچین فرشته هایی داشته باشن

آفرین بجای استرس بیخود از این لحظه ها استفاده کامل رو ببریم که برگشتنی نیست
من خودم عشق میکنم پسرمو میبینم هر کی هر چی میخواد بگه به همه هم گفتم من زاییدم مال خودمه هیچ چیزش به کسی ربط نداره یکلام ختم کلام اصلا هم ازش خسته نمیشم هیچوقت

خدایا شکرت بابت تمام داشته ها ونداشته ها

تصویر

واقعا خدارو شکر خدا حفظشون کنه برات ❤️

خلاصه کلام اینکه همیشه شاکر و پرانرژی و خوشحال باشیم بابت چیزهای که دور و برتون دارین ونمیبینین
از طرفی خواهرشوهرمم سه تا بچه داره که کرولال هستن بهش نشون دادم اون بچه رو تا خدارو شکر کنه که بدن بچه هایش سالمن
الحمدلله علی کل حال و کل نعمه
خدایا ببخش ناسپاسی مارا

دور اون چشاتون بگردمممم من😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۱۰ ماهگی
خانما دخترم وقتی دنیا اومد 2450گرم بود دوماه اول شیر خودمو می دادم دخترم و با شیر خودم ماهی 800گرم اضافه می کرد متاسفانه بعد یه مدتی شیر خودم کم شد طوری که از هر سینه در حد یکی دوبار میتونم شیر بدم هر راهی رفتم برا زیاد شدنش از کپسول لاکتاول و پودر شیر افزا گرفته تا خوردن ماهی دلیل کم شدن شیرم نمی‌دونم مریضی بود یا زجر‌ و استرس هایی که این مدت کشیدم کم شده یا چیز دیگه خلاصه تو چهارماهگی دکتر گفت شیر خشک بده بهش وزنش اون موقع سه روز مونده به چهارماهگی چهار و صد بود متاسفانه از بخت کج و شانس بد ما خودم و دخترم مریض شدیم و رستا وزن کم کرده روز یکم عید پنج کیلو و نیم بودش خیلی کم وزن اضافه می کنه الان گمون نکنم شیش کیلو هم باشه تازه اگر هم باشه چون امروز رفته تو پنج ماه به نظر من کمه می‌خوام شروع کنم بهش کمکی و غذا بدم از چی شروع کنم خواهر شوهرم دیشب می گفت سرلاک من بچه اولمه نمی‌دونم روزی چقدر بدم تو رو خدا هرکسی تجربه ای داره می‌دونه چی بچه رو چاق تر می کنه به من بگه شاید یه مادر دیگه هم دید بدردش خورد با شیر خشک وزن اضافه می کرد ولی یه مدته نمی‌دونم به چه دلیل کم شیر میخوره
مامان اَهورا👶🏻🐣 مامان اَهورا👶🏻🐣 ۶ ماهگی
🍽 شروع غذای کمکی، شروع یه ماجرای جدیده برای من و پسرم…🤍

الان که اهورا داره وارد پنج ماهگی میشه، مدام از خودم می‌پرسم:
بدم؟ ندم؟
چقدر؟ چی؟
از چی شروع کنم؟
یه روز می‌خونم فقط فرنی و حریره، یه روز دیگه یکی می‌گه ما از همون اول همه‌چی می‌دادیم، حتی هندونه و بستنی!😍

بعضی وقتا که با ذوق به یه چیزی نگاه می‌کنه، دلم می‌خواد یه قاشق کوچولو بزنم بذارم جلو دهنش…
اما ته دلم یه صدای ترسناکه: "نکنه زوده؟ نکنه حساسیت بده؟"😵‍💫

یه چیز دیگه هم هست...
اینکه چقدر آب بدم؟ نکنه بچم تشنه باشه و من متوجه نشم...🥲
یا برعکس، نکنه زیادی بدم و دل‌درد بگیره؟
هیچی رو دقیق نمی‌دونم...😪

مثلاً دیشب جلو دهنش طالبی گرفتن و با کلی هوس خورد…😬
البته یه ذره، خیلی کم!
بعدش اما کلی استرس گرفتم که نکنه چیزی بشه، نکنه اذیت شه…

من یه مامان اولی‌ام. نمی‌دونم باید به کی گوش بدم، به علم، به تجربه‌ها، به مادربزرگا، به دلم… یا فقط به خود اهورا نگاه کنم!

اگه تجربه‌ای دارین، چیزی که براتون جواب داده یا حتی اشتباهی که ازش یاد گرفتین، خوشحال می‌شم باهام به اشتراک بذارین.
من و پسر کوچولوم تو این مسیر تازه، به کمک و حرف‌های شما مامانای قشنگ نیاز داریم. 🤍
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۷ ماهگی
ازاینجا بگم براتون که من خودم پوستم روشنه موهام خرمایی خیلی قشنگیه طوری که هر کی موهام میبینه میگه رنگ کردی چ نازه
اما چشتم قهوه ایه.... اینا رو گفتم نمیخام تعریف از خودم کنم اما همیشه از همچی خودم راضی بودم و از خدا ممنون بودم خیلی دوس داشتم یه دختر داشته باشم چش آبی یا سبز یا عسلی روشن و پوست خیلی سفید و بوور داشته باشم خیلی تو حاملگی تصور کردم و اینکه سلامتی شرط اوله خدارو بابت همچی شکر میکنم اما کاش دخترم سفید بشه و چشاش روشن تر بورتر من تو این آرزو نمونم خب به باباش و عمش رفته اصلا به من شبیه نیست اما زشتم نیس خیلی شیرینه و دوسش دارم خیلی هاااااا باباش چشاش عسلی پوستش روشنه و اینکه موهاش خرمایی اما دخترم اینطور نیس چرا پس از یه طرف ناراحتم از یه طرف میگم ناشکری میشه خدا قهرش میاد... اما اگه اینطور نشه حسرتش تو دلم میمونه 🥲🥹♥️🥺



بازم خدایا شکرت بابت همچی بابت دختر قشنگم بابت سالم بودنش بابت همچییییی هااااا😍😍😍🙃🥹🥲♥️