بچه داری خیلی سخته پدرم در اومده خسته شدم دیگه یخدا دیگه غلت کنم بچه بیارم هیمن تا بزرگ شه پیر شدم 😢دارم میمیرم از خستگی نیمتونم نیم ساعت برا خودم باشم

همه همینیم خواهر البته من بعدازظهرا میدم ب مامانم یا مادرشوهرم .باشوهرم میربم ۲ساعت بیرون

خخخ الهییی عزیزم همه همدردیم اینجا. کسی نیست بگیرش ی نیم ساعت کمکت

عزیزم ب نظر من الان بهترین روزاته انشاالله بذار راه بیفته بعد....یعنی منکه دهنم سرویس شده تا کوچیکه ن ک کاری ندارن،حالا من مادرشوهر و خواهرشوهرام هرموقع کاری داشته باشم نگهش میدارن

تازه تو حاملگی دقیقا منم مث تو بودم بعد میگفت کار برات خوبه

ما چقدر بدبختیم. من واقعا دیگ کشش ندارم اما چی کنم ک مجبورم .منم قبلا منو میذاشت و میرفت پیش اونا مثلا من خواب بودم بیدار میشدم نیست پ کحاعه رفته اونجا صبحونه بخور ناهار بخور انگارن انگار منم هستم دیگ چنان دعوا کردم ک الا نمیره اگ زنگ زدن ک شام بیاید یا ناهار بعد میریم

منم تاحالا ده بار باهاش قطع رابطه کردم هنو اشتی کردیم چون دقیقا منم عین تو مثلا اونروز بچه بغلمه اومده خواهرش میگ بده ببرم برا مامان میگم نمیخا داره غدا میخوره اون یکی اومده گرفته برده دادع ب مامانش اینقدر بهم برخورد منم محل نذاشتم

دیشب التماس شوهرمو کردم ی ساعتی بچه رو برده بیرون ک من خونه رو جمع جور کردم لباسا بچه رو شستم و رفتم حموم

بخدا من سر سفره همه میخورن من تازه میخا شروع کنم دیگ غذاهم سرد شده ب دلم نمیشینه ی چندتا قاشق میخورم جمع میکنم .

منم مادرشوهرم بالاعه نگه میداره اما ن درست حسابی مثلا بچه رو میذارن گریه میکنه یا بهش رسیدگی نمیکنه ک لباسی چیزی عوض کنه یا چیزی بخوره منم حساسم براهمین نمیدم بهش .یا وقتیم نگه میداره هی میگ زود باش نمیمونه منم هوحا میرم باخودم میبرم حمومم میمونم تا شوهرم بیا

من دیشب کلا دوساعت خوابیدم اونم ن درست حسابی چنان بیدارم شدم ک نگو

همینه دیگ بچه داری خیلی سخته چ میشه کرد وقتی انتخاب کردیم مادر باشیم باید تحمل کنیم من از وقتی غلت میزنه شبا یا کلا میخابه دوتا بالشت میزارم هر دو طرفش