۶ پاسخ

چند وقت پیش با بابام رفتیم فروشگاه خرید،،،فروشنده با بابام خیلی دوستن منم رفتم کمک بابام باهاش وسایل رو بیارم تو ماشین فروشنده و پسرش همه ش نگا میکردن بعد پدره اومده بابام رو صدا زده میگه اجازه بدین امشب برا امرخیر مزاحمتون بشیم بابام گفت متاهله پسرش تو ماشین کنارشه ندیدی😂😂

دلم میخواد عکستو ببینم

حلقه نقره دست کن همیشه

پدرشوهرمن هم یه دوست خیلی قدیمی داشت چندسال ازهم خبرنداشتن دوسال بعد ازدواج ما یهو سروکله اشون پیداشد پدرشوهرم اوردخونه رفتن وبعدیک هفته بعد رفتن بانفرات بیشتراومدن بازم ماپذیرایی کردیم یهو دیدم خانمش گفت حاج آقا اگه میشه دخترتون رو واسه برادرزاده ام خواستگاری کنیم پدرشوهرم یهو موند گفت کدوم دختر همه که شوهرکردن گفت همین که کنارتون نشسته پدرشوهرم گفت این عروسم هست دوسالم ازدواج کرده 😂😂خدایش انقدرخنگ که نگفتی من ابروبرداشته یاکنارشوهرم میشینم چی هست

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

*الناز خانم

سوال های مرتبط