۱۳ پاسخ

ببینا صب اول صب عصبی شدم خخخ

من یه زایمان کردم سن پایین دوتا سقط داشتم مراحل ای وی اف رفتم یه زایمانم تو راه همسرم یه بار نگفت حتی ب شوخی چون میدونه ۱۰برابرش اذیت شدم ک فقط پدربشه

من بودم جر میدادم یعنی چی ناراحته برو رحم کرایه کنه اندامش بهم نخوره

کیه اون خانومه من ندیدم تاپیکشو
همچین مردی لیاقت ندارع پدر باشه بنظرم

آره واقعا شوهر منم تاحالا نگفته برعکس میگه قشنگ شده مثلا گفتم شکمم زشت شده؟؟؟؟میگه ن بلاخره بچه آوردی یا بخیه رو میگم ببین شکممو پاره کزدن میگه اصلا معلوم نیست
واقعا این مردایی که اینجوری میگن خیلی نامردند انصاف ندارن

دلم میخاد کله همچین مردایی رو بکوبم ب دیوار بترررررررکه والاااا

شوهر من وقتی یهویی چشمش ب شکمم میفته دلش میخواد خوب نگا کنه از بس شکمم شل و زشته نظرش جلب میشه ولی وقتی میبینه من نگاش میکنم سریع رو خودشو بر میگردونه تا مثلا من فکر کنم شکمم عادیع بارها هم من گریه کردم بخاطر شکمم هی گفته شکمت عالیه تو بچه ب دنیا آوردی انتظار نداشته باش هیچ تغیری نکنی

دیدید ادمهایی که عاشق شوهرشونن هم کور میشن هم کر؟
حکایت همین خانمس
این خانمه چندسال دیگه متوجه این حرفها میشه

منم تاپیکشو دیدم بغضم گرفت 🥲

منم تاپیکشو خوندم حالم خیلی بد شد
مرتیکه نادون

خاک تو سر همچین مردایی

🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲اره واقعا موافقم باهات

من جای خانومه بغضم گرفت 🙂💔

سوال های مرتبط

مامان سپهر مامان سپهر ۴ ماهگی
اخ که چقدر از خودم بدم میاد
چقدر من مادر بدیم😭
امروز توی مهمونی یکی از فامیلامون رو دیدم که خیلی باهم صمیمی هستیم و همیشه با پسرم خیلی ملایم و قشنگ برخورد میکنه . نمیدونم امروز چش شده بود😭😭داشت با پسرم صحبت میکرد و پسرم میخندید بهش. دیدید یه نفر از دوست داشتن زیاد یه نفرو چجوری باحرص میزنه؟ اینم همون جوری پسر گل منو فشار میداد و به دستش میزد یا تکونش میداد . من لال شده بودم. پسرمو ازشون گرفتم دوباره موقع خداحافطی در حالی که توی بغلم بود دوباره هی میزد روی دستش . تا اینکه ییکی از مهمونا گفت بسه دیگه بچه رو کشتی. و من همچنان لال بودم و از درون خودخوری میکردم ولی به خاطر رودروایسی هیچی نمیگفتم. خانومه هم سن مامانمه. اخه زن تو که میدونی چقدر بچه ظریفه چرا میزنیش. حالا گیریم که خیلی هم دوستش داری.
تازه مادربزررگ شوهرم میگفت بچه ات میندازیم بالا میترسه مگه تو نمیدازیش بالا. گفتم نههههه هنوز گردن نگرفته خیلی کوچیکه. اونم با تاسف میگفت همینه که ترسوعه😭 دلم میخواست داد بزنم سر همشون دلم میخواست بگم بچه های کج و کوله خودتونو جمع کنید منو ول کنید. ولی باز هم موندم تو بی زبونی خودم... من که نمیتونم از حق بچه خودم دفاع کنم غلط میکنم مهمونی میرم غلط میکنم بچه رو راحت میدم دستشون‌تا حالا هیچ موقع اینقدر ار خودم منتفر نبودم. بچه ی بی دفاع مظلوم من....🥲🥲