اخ که چقدر از خودم بدم میاد
چقدر من مادر بدیم😭
امروز توی مهمونی یکی از فامیلامون رو دیدم که خیلی باهم صمیمی هستیم و همیشه با پسرم خیلی ملایم و قشنگ برخورد میکنه . نمیدونم امروز چش شده بود😭😭داشت با پسرم صحبت میکرد و پسرم میخندید بهش. دیدید یه نفر از دوست داشتن زیاد یه نفرو چجوری باحرص میزنه؟ اینم همون جوری پسر گل منو فشار میداد و به دستش میزد یا تکونش میداد . من لال شده بودم. پسرمو ازشون گرفتم دوباره موقع خداحافطی در حالی که توی بغلم بود دوباره هی میزد روی دستش . تا اینکه ییکی از مهمونا گفت بسه دیگه بچه رو کشتی. و من همچنان لال بودم و از درون خودخوری میکردم ولی به خاطر رودروایسی هیچی نمیگفتم. خانومه هم سن مامانمه. اخه زن تو که میدونی چقدر بچه ظریفه چرا میزنیش. حالا گیریم که خیلی هم دوستش داری.
تازه مادربزررگ شوهرم میگفت بچه ات میندازیم بالا میترسه مگه تو نمیدازیش بالا. گفتم نههههه هنوز گردن نگرفته خیلی کوچیکه. اونم با تاسف میگفت همینه که ترسوعه😭 دلم میخواست داد بزنم سر همشون دلم میخواست بگم بچه های کج و کوله خودتونو جمع کنید منو ول کنید. ولی باز هم موندم تو بی زبونی خودم... من که نمیتونم از حق بچه خودم دفاع کنم غلط میکنم مهمونی میرم غلط میکنم بچه رو راحت میدم دستشون‌تا حالا هیچ موقع اینقدر ار خودم منتفر نبودم. بچه ی بی دفاع مظلوم من....🥲🥲

۱۲ پاسخ

نگران نباش همه همینن من بچم زودبدنیااومد مراقبت بیشتری نیازداشت اینقدرمادرشوهرم رفته پشت سرم گفته حساسه حساسه کل فامیلش من میبینن میگن آدم نبایدحسااس باشه باهمین کلمه دهن من بستن هرچی میخان هم میگن من حاملگی پرخطرداشتم آمینوسنتزشدم جفت پایین لکه بینی ازآخرم زایمان زودرس باوجودهمه ایناچیزی نمیگفنم دوتامهمونی نرفتم دکترگفت لبه جفت بیرون تهش حساس حساس بهم بسته ولم نمیکنه میگه بزاریکم کره بدیم ازقدیم میدادم خوبه میگم‌نمیخام نمیدم بهش ای بابا توچقدرحساسی هرچی حساس باشی بچه بدترمیشه حالم ازهمه شون بهم میخورا

منم هر کی میرسه پسرمو حالت نشسته بغل میکنه نمیتونم بگم نکنین لالم😔😔

الهی بگردم عزیزم خودتو سرزنش نکن درکت میکنم واقعا بعضی مواقع به خاطر رودروایسی با دیگران چقدر آدم از درون داغون میشه و این خیلی بده منم گاهی متاسفانه اینجوریم باید روی خودمون کار کنیم که بتونیم از حق خودمون و بچهای کوچولومون دفاع کنیم
خودتو اذیت نکن گلم بعضیا واقعا عقده دارن از درون نمیدونن چجوری طرف رو ناراحت کنن از هر راهی وارد میشن

بیشتر وقتا آدم تو لحظه نمیدونه چی بگه بعد یادش میاد که کاش اینجوری برخورد میکردم
دیگه گذشت فکر نکن بهش
دوباره تکرار بکنن جواب شونو بده تا اذیت نشی

عزیزدلم ناراحت نباش سعی کن باهاشون برخورد منطقی کنی
مثلاً گفتن گردن نمیگیره بگو‌هنوز خیلی کوچولو و برای گردن گرفتن زوده
اگه گفتن میترسه بگو آره خودمونم که آدمای بزرگی هستیم وقتی از سرسره یا تابوت به سمت پایین میایم ادرنالین تولید میشه و می‌ترسیم دیگه چه برسه بچه کوچیک و ظریف . و اینکه قبل از اینکه بخوای بچه دست کسی بدی بهشون بگو لطفاً بالا نندازینش که میترسه اینجوری وقتی خودت از قبل بگی دیگه کسی حرفی نمیزنه . یا بگو بچه من ظریفه هواستون بهش باشه از قبل تاکید کن بهشون از بچت دفاع کن اصلا نزار عروسک باشه تو دستشون

منم اوایل اینطور بودم
نمیتونستم چیزی بگم لال میشدم
یروز نشستم ب این فکر کردم که اگه من پشتش نباشم کی باشه؟ بجز خدا و من و باباش کیو داره مگه؟
الان دیگه راحت جواب میدم حتی شوخی ظاهری کنن فوری جوابشونو میدم

واییی بچرو میندازن بالا؟؟؟؟ به مغز بچه آسیب میزنه!!!! خونریزی میده! Shaken Baby Syndrome سرچ کنید میاد...
مادرشوهر من هم مثل وحشی ها با دخترم بازی میکنه... اگه بهش بگی یک کارو انجام نده بیشتر انجام میده که لجه ادمو در بیاره... اصلا نمیشه چیزی گفت. دیگه تصمیم گرفتیم کمتر بریم

عزیزم انقدر خودتو ناراحت نکن🥲❤️تمرین کن هر حرفی رو به هرکسی بزنی هیچی ارزش این حال الانتو نداره

عزیزدلمم
اره آنقدر ازاین آدمای سمی هممون دورو برمون داریم
با احترام بهش میگفتی
بفهمون که دوست نداری یا محیط و ترک کن بزار بفهمن

تعجبم از بی عقلی بیشتر آدما

عزیزم ناراحت نباش...ان شالله سری بعد که رفتی تلافی کن و پررو باش...
خودتو سرزنش نکن

اهمیت نده اینقدر حرف می‌شنوم عین خیالم نیس

سوال های مرتبط

مامان سلین👸🏻👑 مامان سلین👸🏻👑 ۴ ماهگی
مامانا من دیشب با دخترم دوماههم و همسرم با موتور خوردیم زمین سرعمتون زیاد نبود اصلا یک لحظه‌ هم نشد نفهمیدم دخترم از قبلش کلا تو بغلم بود چسبونده بودم به سینم با یه دستم از پشت گردنش یه دستمم پاهاشو گرفته بودم
همین که خوردیم زمین من باارنج اومدم زمین اصلا سر دخترم بازمین اثابت نکرد.
ولی من جیغ زدم فکنم دخترم با جیغ من ترسید و گریه کرد کلا بعد از شیر یه کوچولو پنیری آورد بالا که کلا از اول می‌آورد بعداز شیر خوردن دیشبم قبل موتور بریم شیر خورد بود
سه تا بیمارستان بردم گفتم عکس از سرشو بندازین خیالمون راحت شده
دوتا از بیمارستان. که قبول نکردن گفتم خیلی کوچیکه ما نمیتونم عکس بندازین بردیم اطفال
که دکتر دید گفت اصلا نیازی نیست بچه سرش و دست و پاشو تکون میده به نور واکنش میداد گریه میکرد می‌خندید
گفت اصلا بچه نوزاد رو موش آزمایش گاهی نکن
بچه اگه جهشی بالا می‌آورد یا عکس‌العملی نداشت باید بترسد گفت برید خونه اگه بی قراری کرد و جهشی با شدت بالا ورد ببرید دوباره بیمارستان
که دیشب آوردم خونه شیر خورد مثل همیشه آروغ زد
یه کوچولو پنیری بالا آورد. ولی کامل مثله قبله
من خودم خیلی نگرانشم
تو روخدا دعا کنید دیگه نمیدونم چیکار کنم از دیشب کلا بیدارم مواظبش واکنشاشو چک میکنم همه چیز طبیعه ولی همش استرس دارم
مامان نی‌نی مامان نی‌نی ۶ ماهگی
سلام مامانا
بیاید یه مشورت بدید
پسرم امروز دل درد بدی داشته، انقدر که تب کرده. از دل درد داشت جیغ میشد منم مثل همیشه وقتی شروع میکنم آروم کردن یذره طول میکشه تا راه های مختلفو امتحان کنم و بالاخره به یه روشی آروم بشه. معمولا هم خودمو تو استرس نمیندازم وقتی داره گریه میکنه یا جیغ میزنه، با آرامش سعی میکنم بفهمم مشکلش چیه و چجوری آروم میشه. از نگاه کسی که بیرون از اتاقه ممکنه به خاطر گریه های ممتد پسرم به نظر بیاد من هیچ کاری برای آروم کردنش نمیکنم در حالی که این طور نیست.
امروز پسرم داشت جیغ میکشید و من داشتم سعی میکردم بفهمم مشکل چیه و چطور آرومش کنم، مادر شوهرم اومد تو گفت چشه؟ گفتم دلش درد میکنه، گفت بدش من، گفتم میخوام بخوابونمش. نشست کنار من، من به کارم ادامه دادم، همزمان داشتم تبشو میگرفتم، گفتن بدش من بخوابونمش، گفتم مامان جان خودم دارم میخوابونمش. پسرم یکم آروم میشد دوباره زور میزد جیغ میکشید. من هم زمان که پسرم رو پام بود داشتم تکونش میدادم داشتم دنبال شماره دکتر میگشتم که مادرشوهرم دوباره گفت بدش من بخوابونمش. من برام سوال پیش اومد که مگه من دارم نمیخوابونمش؟ (دارم نمیخوابونمش/ ندارم میخوابونمش 😂) به هر حال جامو دادم بهشون و نشستن بچه رو بخوابونن. از نگاه من ایشون فکر میکنن من از پس بچه م بر نمیام. به همسرم گفتم که حس میکنم جایی که به کمک احتیاج داریم کمکمون نمیکنن، جایی که خودشون بچه رو میخوان میان میگیرنش، همسرم میگه تو بحران ها سعی کنیم یه مقدار صبور تر باشیم و معتقده که بنده خدا داره کمک میده و حس میکنه یه مقدار خسته هستم.
شما باشید چیکار میکنید در برابر کسی که این احساسو بهتون القا میکنه که از پس بچه تون بر نمیاید؟