۶ پاسخ

نمیدونم چرا از بچه مراقبت میکنی بقیه ناراحت میشن خوب ما مادرشیم قلق بچرو بلدیم میدونیم بیدار بشه بد خلق میشه چرا یکم احترام نمیزارید
من همیشه وارد مهمونی ک میشم علام میکنم بچرو نبوسید یهو شوهر خاهر شوهرم بغلش کرد بوسش کرد گف وای دیگ طاقت نداشتم
میدونم از دوس داشتن بود ولی من ناراحت شدم ک ب حرف من اصلا اهمیت نداد از همون روز اصلا سمت بچم نمیاد
😂😂با بچم قهره

از بس خواستی کسی ازت ناراحت نشه شده این یعنی خود منی حالا بقیه این رفتار باهات بکنن مهم نیست براشون چون تو حساس نیستی سعی کن برات مهم نباشه تا عادی بشه

چیزی که من فهمیدم از الان هیچی بهتر از آرامش روان خودم ما مامان اااا نیست برا بچه هامون
خیلی سخته ولی از جیزی که اذیتت میکنه دوری کن
تا هم اونا قدر بدونن هم خودت آرامش داشته باشی

راهش اینه که اگه واقعا با شوخی میگی اگه کسی ناراحت میشه برات مهم نباشه کم کم بقیه عادت میکنن به اخلاقت و خودتم اذیت نمیشی

از بس همیشه رعایت کردی شده وظیفت باید از اول عین خودشون رفتار میکزدی

چقدر سخت
🥺🤦‍♀️

سوال های مرتبط

مامان آرون مامان آرون ۲ ماهگی
همه فکر میکنن مادرایی که شیر خشک به بچه میدن همش قضاوت میشن
اما من یه مادرم که شیر خودمو میدم به بچم
هفته های اول نوک سینم زخم شدش با درد به بچه هرجوری بود شیر دادم
الانم پسرم هر دو‌ساعت از خواب بیدار میشه شیرش میدم چون شیر مادر سریعتر حضم میشه و‌بچه گشنش میشه
وسط شیر دادن یهو احساس تشنگی شدید می‌کنم بعضی وقتا هم ضعف می‌کنم ولی با همه اینا بازم دوست دارم شیر خودمو به بچه بدم وزن پسرمم خوبه ‌‌دکتر و بهداشت هروقت رفتم گفتن خوبه و نیاز به کمکی نداره
ولی با همه اینا گاهی اطرافیانم یه حرفایی میزنن که دلم میشکنه واقعا
بچم دهنش باز میشه میگن گشنشه در حالی که من بچم رو میشناسم اگه خیلی زود به زود بهش شیر بدم بالا میاره
یا مثلا مادر شوهرم به شوهرم میگف شیرش بچه رو سیر نمیکنه واسه همین بچه گریه میکنه 🥲واقعا دلم شکست که من دارم با این همه سختی به بچم شیر میدم ولی اینا همیشه تا بچه گریه میکنه سریع میگن گشنشه در حالی که بچه کولیک داره شبا از یه ساعتی به بعد گریه هاش شروع میشه ربطی به گشنگی نداره اما فقط میخوان به من مادر حس ناکافی بودن بدن
مامان maman Nelin🌈💖 مامان maman Nelin🌈💖 ۶ ماهگی
مامانا ذهنم خیلی درگیره
امشب برای شام رفتیم خونه ی مادرشوهرم. قرار بود شب اونجا بخوابیم. چون معمولا بچمو که میبرم جایی بعدش میارم بد خواب میشه. بردمش اونجا همش خواب بود بچه. ساعت ۸ بهش شیر داده بودم خوابید ۱۱ قرار شد بهش شیر بدم اگه خوابید و بیدار نشد شب همونجا بخوابیم. اگه بیدار شد بیاریمش خونه ی خودمون. من ۱۱ بهش تو خواب شیر دادم. همیشه همینکارو میکنم. پدر شوهرم شروع کرد گفت تو خواب بهش شیر نده و فلان گفتم اگه بیدار شه خودش دیگه نمیخوابه قلقش دستمه. گفت نکن اینکارو بچه بد خواب میشه خلاصه توضیح دادم که اگه بیدارش نکنم خودش بیدار شه خوابش کلا میپره تو خواب بهش شیر بدم میخوابه دوباره. مادر شوهرمم از اون طرف جو میداد که آره بچه ی منو اذیت میکنن و فلان‌ خواهر شوهرم چند بار بهش اشاره داد که بسه دیگه چیزی نگو این باز میگفت بچه ی منو اذیت میکنن؟ هی میگفت. منم دیدم ساکت نمیشه برگشتم گفتم آره ما بچه رو شکنجه میکنیم تنبیه بدنیش میکنیم. خلاصه که شیر دادم و بچه خوابید بازم بیدار نشد. به شوهرم گفتم بمونیم شب مادر شوهرم گفت حالا میخواین امتحان کنین برین خونه ببینین شاید خوابید اگه نخوابید بیارینش منم دیدم اینجوری گفت به شوهرم گفتم بریم خونه.
به نظرتون من جوابشو دادم کار بدی کردم؟ نمیدونم چرا عذاب وجدان گرفتم.
خدایی آدمای بدی نیستن اما امشب واقعا عصبیم کرده بودن
مامان آراز و دنیز
👧🏼👶🏻 مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 ۸ ماهگی