۱۳ پاسخ

واییی دقیقا عین مادر شوهر من هر سری میاد بدو بدو بچه رو از من میگیره نمیده بهم یا دارم شیر میدم میدم هی میگه بسته بدش به من بچم اصلا باهاش نمیمونه و گریه میکنه اما به زور میگیرتش

وااااای از دست اینا
واقعا چرا همشون اینجورین؟؟؟؟

بچه ها خانواده ی شوهرم اصلا بچه امو ندیدن . نمیشناسنش . تا امروز ناراحت بودم ‌. الان میبینم شما هم راضی نستین

ببخشید وسط پیام شما این سوال رو میپرسم، پدرشوهر یا مادرشوهراتون چند وقت یبار بچه هاتون رو میبینن؟

خانواده شوهر به نفرین آمون دچارشن

منم دقیقا گرفتارم مادر شوهرم لباس بچگی خواهر شوهرم تن بچم می‌کنه و من از این کار متنفرم شایدم من حساسم ولی اصلا دوست ندارم لباس کسیو تن بچم کنم
والا دیگه آنقدر گلایه کردم خودم از رو رفتم ولی الان دیگه مستقیم میگم. بهشون از اون طرفم خواهر شوهرم بچه اس حساسیت پوستی شدید داره و دخترم بوس می‌کنه
به قول شما خودخواهی شاید باشه ولی اصلا دوست ندارم طرف بچه ام بیان

ختنه کردیم پسرمو باید فردا ببریم دکتر نشون بدیم میگن نبرین چه کاریه هر روز هر روز می‌برین دکتر
آخه شما فضولین
انقد دلم پره دوست دارم هرچی از دهنم درمیاد بهشون بگم

ای خاهر همشون همینن.ولی ازهمون اول نشون بده ک دوست نداری یا شده حتی بهشون بگو بخاطر زایمان افسردگی گرفتم شما بدتر نکنین.بزار واسشون جا بیفته ک تو اینطوری هستی و حساسی

والا پسر منو همینجوری میکردم ولی من قبول نمیکردم و نمیزاشتم اگه حرفمو قبول نمیکردن میرفتم بچمو میگرفتم از دستشون ....شوهر منم مثل خودمه نمیزاره کسی اذیتش کنه

اه امروز مادرشوهر منم بچمو مینداخت هوا
گفتم بچه دلش هوا میره چندبار تکرار کردم اخر بچه گریه کرد
گفت مگه شما اینکارو نمیکنین گفتم نه هنوز زوده کوچیکه، حداقل چندماه دیگه،
من حتی توی ماشین دستمو میزارم روی قلب بچم که دلش هوا نره

خدایا ما تا کی از دست خانواده شوهر بکشیم اخه
تا کی واقعا؟؟؟
بهشون مستقیم بگو که نکنن اینکارارو
یا همون لحظه برو بچه رو ازشون بگیر
امیدوارم حرف حالی‌شون بشه

کلا خونواده شوهر همینن
منم همینه مشکلم
یجوری رفتار میکنن انگار ارث پدرشونو خوردیم
بابا لامصب یکم درک کن بچه اوله ادم حساسه یکم رعایت کنید مث شما همه چی ب ی ورمون نیست که هرچی شد ، شد
اصلا دلم نمیخواد بچمو بدم دستشون

همشون همین خدا ازشون نگذره امروزم من همینقدر حرص خوردم😭😭

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
سلام دوستان راستیتش برای من یه اتفاقی افتاد خواستم اینجا بهتون بگم من سه بار سنوگرافی رفتم اون یه بار اول که جنسیت بچه مشخص نبود هیچ دوبار دیگه رفتم اونم بهترین سنوگرافی ها و غلبارگری ها همشون هم گفتن بچه دختره سنوی اخرم و که رفتم اومدم سه بار پرسیدم جنسیت بچه گفتن دختره نه این که دختر پسر فرقی کنه ها نه اونقدر گفتن تو شبی مادر دختر دار نیستی به خاطر اون پرسیدم رفتیم با مامان و بابام و عمم سیسمونی بخریم عمم همش میگفت داداش صبر کن بچه پسر صبر کن بابامم میگفت هی ابجی ول کن دختر پسر که فرقی نمیکنه بچه هم که عوض نمیشه اقا من بعد از چند روز دردم رفت رفتم بیمارستان چون جایی که ما زندگی میکنی شهرستانه بیمارستان شلوغ نبود یا بهتر بگم فقط من بودم 24 ساعت درد کشیدم تا اینکه صب ساعت 6 و نیم بچم به دنیا اومد اقا ماما بچه رو که گذاشت روی سینم دیدم یا خدا بچه پسره اصلا پشمام ریخته بود اگه تو بیمارستان به غیر از من کسی دیگه بود یا اصلا زایمانم طبیعی نبود و سزارین بود میگفتم بچه رو عوض کردن ولی خدا شاهده تو بیمارستان به غیر از من هیچ بیمار دیگه ای نبود معجزه های خدا😂😘