توی کانال مربی پسرم گفته دوشنبه ساعت ۹ صبح جشن دارن
هم چنین وشحالم و هم ناراحت پسرم بزرگ شده
حس خاصیه

فرزند پروری

من حالا ذوق دارم دیگه صبح تا ظهر جایی سرش گرمه فقط ناراحت چیز دیگه ایم بچم وسواس داره متاسفانه غیر از خونه خودمون و مادربزرگش هیج جا دسشویی نمیره انقد نگه میداره میداره تا دلدرد شه

من که اگه برم جشنشون اشکم در نیاد

من یه کاری برا خودم اکثرا انجام میدم
نه خیلی ذوق میکنم نه خیلی ناراحت میشم
همیشه به روز های اینده و اتفاقات خوب و بدش فکر میکنم
و اصولا قافل گیر نمیشم مگه خیلی دیگه خدا سورپرایزم کنه

من که خنثی هستم و از خدا مهربون میخوام یارو یاور بچه من و همه بچه های محصل ایرانی باشه

ماهم امروز جشن داشتن خیلی حس خوبی بود

آفرین منم یه حس عجیب غریب دارم از طرفی خوشحالم از طرفی ناراحت ک میگم یعنی دیک بزرگ شده باید بره مدرسه