۸ پاسخ

شدید تنگه 😫😫😫
جفتمون لحظه شماری میکنیم بدنیا بیاد هم روی ماهشو ببینیم هم رابطه مون مثل قبل بشه...
الآنم اوکیم باهاش مثل قبلیم ولی نمیدونم چرا نمیتونم درست جواب بوساشو بدم هم نفس کم میارم هم اینکه اصلا انگار خوشم نمیاد نمی‌دونم زیاد دوست ندارم بهم بچسبه خودمم ناراحتم ولی واقعا دست خودم نیست مثل تو بعدش پشیمون میشم

قبل بارداری که همه چی تعطیل بود الانم 10 روزه زایمان کردم فعلا همه چی تعطیله هنوز خودمو با شرایط جدید وفق ندادم یه بچه دوساله یه نوزاد موندم. مامانم بره چیکار کنم

من واسه خودم دلم تنگ شده واسه بدن قبلیم ......واسه اخر هفته ها و مهمونی ها ی دوستانمون چون الان فقط همه چیز خانوادگی شده .....
من از اول روتخت کنار همسرم خوابیدم درسته بد خلق شدم و ناله میکنم و حتی گاهی عاجز هستم ولی از تخت بیرون نرفتم

من اولاش که ویار شدید داشتم
از بوی بدنش بدم میومد ولی بعدش بهتر شدم ولی چیزی نگفتم بفهمه حتی واکنشم نشون ندادم فقط چندبار گفتم خودت با شامپو بدن تمیز بشور می گفت یخدا دوبارم شستم دیگه من چیزی نمی گفتم 😂
ولی در کل تو بارداریم خیلی وابستش شدم

این افکارو بریز بیرون عزیزم اصلا تلقین نکن به خودت اینجوری یه موقع نگاه میکنی میبینی همه چی عادی شده براتون و خدایی نکرده سردی پیش میاد من که تا دستش زیر سرم و اون یکی دسش تو دستم قفل نباشه نمیتونم راحت بخوابم یعنی واقعا احساس خوب و گرمی بهم دست میده ی خواب آروم دارم خداروشکر که همسرامون تو این وضعیت کنارمون هستن 😍🙏❤️

من از اول جای خوابمو جدا نکردم ، نخواستم عادت کنیم به جدا خوابیدن هرجور بود تحمل کردم و خوابیدم ، خیلی شبا نخوابیدم ولی جدا نکردم ..... کم کم برو کنارش بتونی بخوابی چون اینجوری بینتون فاصله میوفته خدایی نکرده

والا روزای قبل بارداری هم با همسرم نبودم که دلم بخاد تنگ بشه برا اون روزا

چرا منم همینطورم

سوال های مرتبط