دیروز رفتم جلسه اولیا با مربیان
نگم که مدیر چه استقبالی کرد از حضورم که خودم موندم🙈 ( آخه بخاطر شرایط بارداریم یشتر شوهرم می‌رفت مرکز برا تکمیل مدارک)
با مربی پسرم هماهنگ کردم که نزدیک زایمان هستم می‌خوام باهام همکاری کنه که خداروشکر پذیرفت و گفت سعی میکنم غیبتاش رو تا حدودی براش جبران کنم که عقب نمونه از بچه ها😍
خداروشکر اونجوری که دیدم کادر مجرب و مهربونیت دارن
الان تنها دغدغه م اینه که روز جشن شکوفه ها گفتم برای استقلال بیشتر بچه ها پدر مادر همراهشون میاد
و کنی که اییییینقد برنامه ریخته بودم برا اون روز که من و باباش همراشیاشیم و عکاسی و....
ولی اونجوری که معلومه باید پشت در کودکستان فقط صداشون روبشنوم😁
هرچند من اولش باهاش میرم داخل و عکسا رو میگیرم و بعد میام بیرون
به شمام همچین چیزی گفتن یا اینکه برا شماها جشن با حضور پدر مادر ه؟؟؟
آخه چرا باید تو همچین روز بیاد موندنی کناربچه هامون نباشیم🫤



فرزندپروری جنین آزمایش بتا

تصویر
۹ پاسخ

بله از مهد دختر منم گفتن از حیاط خدافظی کنین توی سالن و کلاس ها نیاین
می‌گفت بخاطر مامانای شاغل که نمیتونن بمونن و بچه های اونا ناراحت میشن

ما گفت از در حیاط دیگه وارد نشین یه خانم اونجا هست بچه هارو تحویل میگیره به کسی هم بچه رو تحویل میدن که اسمش تو ثبت نامش قیدشده

نه ما جشن همراه باوالدین هست واینکه گفتن بادکنک وگل بیارین خودشونم قراره کیک واینا بدن دیگه هرچقدرم پدر ومادر گیروگرفتار باشن روز اول مدرسه رفتن بچه هاشون باید تایم خالی بزارن

واس جشن شکوفه ها مهد پسرم تالار گرفتن پدر و مادر و نواموز😊

فنجونتا دوس دارم
به ما گفتن یک نفر همراه بیاد

چه عکس قشنگییییی 😍 پر از حس خوب و ناب زندگی 🤩😍🥰

برا ما یک روز کارگاه مادر و کودک گذاشتن که بچه ها آشنا شن و ترس شون از مخیط بریزه
جشن رو نمی دونم‌جون خودم‌میرم سرکار

برا جشنشون فقط گفتن یه نفر از اولیا حضور داشته باشن

برای پیش دبستانی جشن شکوفه ها میگیرن
فعلا چیزی نگفتن

سوال های مرتبط

مامان Amir ali و 👣 مامان Amir ali و 👣 ۵ سالگی
از پیش دبستانی پسرم تماس گرفتن که فردا جلسه معارفه مربی هاس و باید حضور داشته باشیم ( البته بدون نوآموزا )
من خودم دوران مجردی چند سالی تدریس پیش دبستانی داشتم و وقتایی که جلسه با خانواده ها بود یه جور خاصی استرس داشتم🤭
اما الااااان....
من دارم بعنوان خود والدین تو جلسه حضور پیدا میکنم و این حس غریبی هست برام🥹 که چه زود گذشت و حالا خودمون باید تربیت کننده نسل جدید باشیم که این خودش یه مسئولیت سنگینه 👍🏼
حالا از دیشب تا الان تو فکر اینم چه استایلی داشته باشم 🤪
از اینطرف ماه آخر بارداری هستم و قلمبه شدم🤭😄 از اینطرفم فقط لباسهای ساحلی طور میتونم بپوشم و شومیز و و کت و ...رو بیخیال شم😬
همییییشه برام اولین برخورد و اولین دیدار خیلی خیییییلی مهمه چون تو ذهن آدما موندگار میشه
الان فردا اولین حضور من تو مرکز هست که با مادرای دیگه ومربی و مدیر
قراره برخورد داشته باشم ( هرچند فقط یکبار برا ثبت نام پسرم خودم رفتم و بقیه کارها رو بخاطر شرایط بارداریم شوهرم پیگیر بود )
آیا شمام مثل من هستین و اولین دیدارها براتون انقد مهمه؟!😄🤭






بارداری آزمایش بتا جنین فرزندپروری
مامان ❤جوجه کوچولو❤ مامان ❤جوجه کوچولو❤ ۵ سالگی
خیلی دلم گرفته ،هر کاری میکنم آروم نمیشم‌ 🥺
پسرم خیلی مهربونه و تنها شلوغیش اینه شاید ی موقع با باباش کشتی یا نشت بازی کنه و کلا با کسی کاری نداره و زود کنار میاد . به زور از کسی چیزی نمیگیره . بنظر من و شوهرم نمی تونه از خودش دفاع کنه . اگر بخواد بزنه دستش ماشاالله محکمه اما نمیزنه حتی اگر هولش بدن یا اذیت کنن . 🥺 ایراد بزرگی که داره اینه فکر می‌کنه باید همیشه ی چیزی بخره حتی اگر به دردش نخوره . دلم خیلی می سوزه اصلا سیاست نداره . بچه های فامیل یا همکلاسی‌اش رو میبینیم غصه بسرمو می خوریم . ما مقصریم همیشه گفتیم. لوس نباش ، نزن ، با دیگران با احترام رفتار کن ،تو کلاس اذیت نکن ،مهمونی شلوغ نکن و..... . کلا خودم و همسرم خیلی عاطفی هستیم و بنظرم پسرم رو خیلی عاطفی بار آوردیم . دختر خواهرم یا پسر برادر شوهرم و بقیه آنقدر مغرور و با سیاست هستن که اصلا غصه رفتار بد دیگران یا بازی نکردن و حرف نزدن و.. بقیه رو نمی خورن . اصلا به قول خواهر زادم میگه اهمیتی نداره کسی منو دوست داره یا نداره ،اینو می خره یا نمی خره و.. خیلی همشون زبون دارن اما پسر من اینجوری نیست . احساس خوبی ندارم به این که این همه با محبته و سعی می‌کنه سریع کنار بیاد و به دیگران احترام می‌ذاره ، جالبه اونا اتفاقا خیلی بیشتر دیده میشن از بس ماشاالله زبون درازن🥴 دروغ نگم تنها کسایی که عاشقانه پسرمو دوست دارن و اول پسرم براشون مهمه ، پدر و مادر شوهرم و یکی از عموهاشه که مجرده وگرنه مثلا خودم دیدم پدر و مادر خودم برای این که خواهر زادم ناراحت نشه هر کاری میکنن اما ممکنه سامیار ناراحت بشه بگن تو که لوس نیستی تو پسر خوبی هستی😔
مامان boys مامان boys ۵ سالگی
خدایا شکرت به قرآن نمی‌خوام ناشکری کنم فقط دارم روانی میشم خدایا کم آوردم خدایا خودت کمکم کن مردم به قرآن
این بچه از صبح که بیدار میشه یک ثانیه نمیخوابه یه ثانیه بلند شم گریه میکنم یه جوری که انگار مردم یک ساعتم نیام جوری گریه میکنه و قطع نمیکنه که از استرس میمیری اون از صبح نشستن در کنارش و تو بغلت بودن که کمرت دولا شدن به کنار نمیتونی هیچی کوفت کنی به کنار با این حالت باید شیر بدی به کنار کارای اون یکی بچه هست به کنار
مثلا عصر همسرم گفت میام میبرمت پیش بابا دوماهه بهشت زهرا نرفته بودم اوم حاضر شدنم با بدختی که مدام گریه واسه هر یه تکونم بعد نمیتونم اون یکی و حاضر کنم آخرشم به اون بدبخت میگم بیا شلوار یا جوراب ببر بابات یا خودت پات کن گریه میکنه میگه میخوام تو حاضرم کنی رفتیم اونجا برگشتیم شوهرم رفت سرکار گذاشتمش رو تخت لباسم در آرم خودش کشت هول هولی در اوردم دستشویی رفتم لباس اون یکی در اوردم اونو دستشویی بردم این همچنان هوار میزنه بغلش کردم شیرم نمیخورد ۹۰ سییشیرخشک قاشق قاشق بهش دادم بازی کرده ریخته شکمش کار کرد شستم عوضش کردم لباساشو عوض کردم گذاشتم باز رو تخت گریه گریه دو سه تا لباسشو باید بادست میشستم هول هولکی شستم بعد برنج و بذارم هوار میزد گریه قطع نمیکنه پسرم کلی ادا در میاره میپره بالا پایین یه لحظه قطع نمیکنه فقط گریههههه بد و بدو رفتم بغلش کردم شیر دادم خدایا حتی نمیرسم این وسطا یه لقمه یه چیزی کوفت کنم جون داشته باشم اعصابم داغون بار روانی که روته همه کارات بدوبدو با استرس اولش بچه رو بغل میکنی میگی به بغلت احتیاج داره باید اینکا و کنی چرا باید بعدش اینجوری بشی بخدا دارم میمیرم جون ندارم اعصاب ندارم سه ماه و ۲۴ روزه منتظرم یه روز راحت بیاد 😭🥺
مامان رایان و وانیا مامان رایان و وانیا ۵ سالگی
سلام دوستان
فرزند پروری پستونک 😆
امروز از اون روزا بود که من حال و حوصله ی هیچ کاری نداشتم 😅
به لطف الهی همسر جان هم امشب سرکار موند و کارام چندین برابر شد 🥴🥴😒
ی سوال
چی میشه که مثلا ی مادر غریبه، پستونک دهن بچه ای میبینه به خودش اجازه میده بگه فلانیییی بچه چند وقتشه؟ از پستونک بگیر دیگه !!
امروز رفته بودم مهد دنبال رایان، ی مامانی تا وانیا رو پستونک به دهان دید گفت چند وقتشه؟ گفتم نزدیک دو سال
گفت واااای پستونکشو سوراخ کن
گفتم وا چرا اخه؟
گفت برای اینکه بدش بیاد و نخوره دیگه
گفتم من مشکلی ندارم با پستونک خوردنش چون ارتودنسی هست و مشکلی ایجاد نمی کنه
گفت واااای نه روانشناسا میگن بعد دو سال بچه نباید اصلا و ابدا از مکیدن آرامش پیدا کنه
گفتم حرفاتون درست ولی هر کس شرایط و نظر خودشو داره

نمی‌دونم چرا جدیدا دلم میخواد کسایی که نظرات بیخود میدن و یهو نخود آش میشن رو بشورم پهن کنم در ملا عام😆🤣🤭
حتی اگر نظرشون درست باشه مهم اینه من ازشون نظر نخواستم که حرفی بزنن 😒😒😒
مامان محمد سبحان مامان محمد سبحان ۵ سالگی
سلام مامانا مثل چی تو گل گیر کردم توروخدا راهنماییم کنید
کلا از خورد و خوراک و زندگیم افتادم
در رابطه با تاپیک قبلیم که دیدید پسرم چه استقبالی ازم گرد دو سه روز بعد کلا عوض شده رفتارش... همش کارش شده گلایه اینکه چرا ولم کردی تو چجور مادری هستی الان اومدی تو زندگیم چیکار کنی اونموقع که مادر میخواستم نبودی و خیلی حرفای دیگه...یجورایی فقط دوست داره منو مقصر جلوه بده منم نمیتونم همه حقیقت و بهش بگم چون تو سن حساسیه میترسم بره با پدرش دعواش بشه،حتی حاضر نشد همو ببینیم ...من بهش حق میدم ولی نمیدونم چجور قانعش کنم اگه کسی میدونه یه راهی جلو پام بذاره 😭😭😭😭😭
کلا از زندگیم افتادم نمیدونم این کارما که میگن کجاست چرا به پدرش نشون نمیده که چیکار کرده...بعد من دوتا زن گرفت طلاق داد از زن سومش دوتا پسر داره طفلک کوچیکه تو شیر مادرش ولش کرد و رفت
از خدا مرگمو میخوام ولی نمیدونم چرا نمیده آخه من چه گناهی کردم اینقدر عذاب باید بکشم🥺🥺🥺
فرزند پروری بچه داری تب کودک سرماخوردگی رفلاکس
فرزند پروری بچه داری تب کودک سرماخوردگی رفلاکس
مامان دختر مو خرمایی مامان دختر مو خرمایی ۵ سالگی
سلام .مامانا بیاین نظرتون رو بگید لطفا
من یک خواهر ۲ سال کوچکتر از خودم دارم و دوتا برادرکوچکتر خودم فرزند اولم.....خواهرم مشهد زندگی می‌کنه و منو خونوادم شهرستان یعنی ازهم دور هستیم هر ۲ هفته یا یکماه یکبار همو میبینیم ،خواهرم بچه نداره و بسیار حساس رو تمیزی رو دست شستن رو اینکه همه چیز سر جای خودش و مرتب باشه...هروقت منو دخترم میریم خونه ش مثلا اگه ازش آب بخوام داخل آشپزخونه میگه صبرکن خودم بدم یا هرچیزی رو رو بخوام نمیگه فلان جاست میگه صبر کن خودم بدم و با یک لحنی هم میگه ،به تمام حرکات دقت می‌کنه داخل خونش طوری که ما اصلا تو خواهش راحت نیستیم اگر دنبالت نیاد چشماش و نکاهاش دنبالتع که دستامون رو شستیم یا نه،موچکترین کاری رو انجام بدیم باید دست بشوریم،من بقدری که خونه دخترخاله و دخترعموهام بااینکه بچه داشته باشند یا نه راحتم خونه خواهرم راحت نیستم،دیگه به خودم گفتم عمرا اگه برم خصوصا منی که جداشدم تحول این رفتارهاش برام سخته.....خونه مادر من که میاد طوری رفتار می‌کنه و خونه رو تمیزنیکنه که میفهمونه که شماها هم کثیفین رعایت نمیکنید فقط من خوبم،یر سفره قاشق و بشقاب به اندازه همه میارم اون می‌ره برای خودش خداگونه میاره بهش هم میگم میگه که اخلاق من اینطوریه تو قاشق رو گذاشته بودی رو زیر سفره....یا سرسفره صبحونه نونش رو از بقیه جدا می‌کنه ،بنظرتون شما فقط یک خواهر داشته باشید با چنین وسواسی خونه ش مدیریت یا نه.....ناراحت میشوید که اینطوری از موضع بالا نگاه می‌کنه یا نه....آخه با خنده و شوخی نمیگه مثلاً دستات رو بشور یا فلان چیز رو من بهت میدم صبر کن،با یک لحن جدی میگه
مامان مهرادگلی مامان مهرادگلی ۵ سالگی