۷ پاسخ

😘😘😘

تصویر

پیش دبستانی که ما رفتیم هر دوتاشون گفتن کلاس ها از آبان شروع میشه 😒

زایمان کردی ؟

انشالله لباس دامادیش❤️

سلام عزیزم خدا حفظش کنه براتون فردا هم پسر من جشن داره

ماشالله عزیزم خداروشکر
انشالله تاآخر همینطدری راحت باشه
لباساشونم چه قشنگه

ماشاالله بهش خداروشکر امیدوارم برای کیانمهر منم راحت باشه 🥲😘

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙بردیا مامان امیرعلی💙بردیا ۵ سالگی
دیروز رفتم جلسه اولیا با مربیان
نگم که مدیر چه استقبالی کرد از حضورم که خودم موندم🙈 ( آخه بخاطر شرایط بارداریم یشتر شوهرم می‌رفت مرکز برا تکمیل مدارک)
با مربی پسرم هماهنگ کردم که نزدیک زایمان هستم می‌خوام باهام همکاری کنه که خداروشکر پذیرفت و گفت سعی میکنم غیبتاش رو تا حدودی براش جبران کنم که عقب نمونه از بچه ها😍
خداروشکر اونجوری که دیدم کادر مجرب و مهربونیت دارن
الان تنها دغدغه م اینه که روز جشن شکوفه ها گفتم برای استقلال بیشتر بچه ها پدر مادر همراهشون میاد
و کنی که اییییینقد برنامه ریخته بودم برا اون روز که من و باباش همراشیاشیم و عکاسی و....
ولی اونجوری که معلومه باید پشت در کودکستان فقط صداشون روبشنوم😁
هرچند من اولش باهاش میرم داخل و عکسا رو میگیرم و بعد میام بیرون
به شمام همچین چیزی گفتن یا اینکه برا شماها جشن با حضور پدر مادر ه؟؟؟
آخه چرا باید تو همچین روز بیاد موندنی کناربچه هامون نباشیم🫤



فرزندپروری جنین آزمایش بتا
مامان امیرعلی💙بردیا مامان امیرعلی💙بردیا ۵ سالگی
مامان نیلاجانم🥥🧸 مامان نیلاجانم🥥🧸 ۵ سالگی
رسیدیم بیمارستان معاینه ام کردم دیدن دهانه رحمم ۵سانت باز شده. کلی تشویقم کردن

که چقد نترس و شجاع ک دردای اصلیو خونه کشیدم😍

من همچنان پرانرژی بودم ‌فقط دم بازدم عمیق انجام میدادم. و به هر لحظه دنیا اومد

دخترم فک میکردم به هچی چیز دگی فک نمیکردم دردم عمیق میشد عطرمو بو میکشیدم.

یه دم عمیق🦄🫧

اینجام تو عکس داشتم ورزش میکردم انقد خوش اخلاق و پر انرژی بودم پرستاره ازم

عکس گرفته بود میگفت خیلی خوب راه و چاه طبیعی رو بلدی افرین🥹

اینجا داشتم ورزش میکردم اسکات میزدم رو تووو میشستم دردام واقعا شدید شده بود

افتاده بود به کمرم گفتم من دگ نمیتونم سرپا وایسم امپول فشارم زدن درازم دادن رو تخت

دایم درحال چکاپ بچه بودن کیسه آبمو پاره کردن دگ الان فقط بچه داشت تو شکم

ضربه میزد درد شدید ولی قابل تحمل. فقط ذکر حضرت فاطمه زهرا میگفتم صداش میکردم کمکم کن

و کمکم کرد. بهم روز میومد من زور میزدم. ….نفس عمیق دم و بازدم …

لحظهای شیرین خیلی شیرین که هیچوقت نمیتونی تو سزارین باشی این طعم قشنگ. زایمان طبیعی‌و

دم و بازدم پا تو شکم زور میزدم….