۱۷ پاسخ

ناراحتی نداره اگ اون طرف هم بچه داشته باشه درک میکنه منم هزار بار بچه ها از این حرفا زدن

سناریو تکراری بچه ها

پسرمن هرجا میریم ی چیزی میخوره میگه تاحالا نخوردم از اینا🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

امان از بچه ها همشون همینن😅
پسر منم حالا تو خونه شیرینی بیاریم شاید یکی بخوره رفته بودیم مهمونی یه عالمه چید تو بشقابش بعدم پشت هم میذاشت دهنش و به‌به می‌کرد که از اینا بخرید و من و باباش نگا هم میکردیم و آب شده بودیم

پسر من عاشق موزه بعد تو مهمونیا ابروی ادمو میبره همش موز میخوره باباش قبل مهمونی برگشت گفت بچه جون میریم جایی انقد موز نخور مگه تو میمونی ؟ اینم یهو وسط مهمونی گفت من میمونم همش موز میخورم بابا رفتیم خونه منو نزنیا 😳😳😳😳باباش یبارم حتی تهدید ب زدنش نکرده

من پسرم برده بودم پارک یه رنگارنگ داده بودم دستش افتاده بود رو زمین تند تند از روخاک بر میداشت میخورد از اونطرف خانومه فکر کرد این هیچی نمیخوره یعنی من براش نمیگیرم سریع رفتم یه ویفر بزرگ از کیفم در آوردم دادم بهش واقعا این بچه ها آبرو میبرن

بچه ها کلا همینن والا حالا برای من همش وهردیقه یه میوه بعد مثلا میریم بازار میگه وای وای به به انار میخوام ،خرمالو میگم بابا خونه داریم میگه نه کجاداریم یعنی پیش میوه فروشا خجالت میشم .🤣🤣🤣

حرف بدی نزد که منظورش این بود کی میخرین🤣🤣🤣🤣😅

پسر منم یه میوه میبینه طوری نگاه میکنه انگار نخورده و ندیده خودش میزنه کوچه علی چپ😆

دخترمنم همینه ابرو نزاشته

بچه ها همینن پسر من عاشق انبه س همیشه هم براش میخرم و تو خونه داریم فصل که جابه جا شد و امسال دوباره انبه اومد رفته بودیم میوه فروشی محل جلو همه برگشت وااای اینا چین مامان من تاحالا از این نخوردم چقدر قشنگن😳🤣 میوه فروشه گفت تاحالا انبه نخوردی بارادم گفت نهههه گفت حالا خوبه پای ثابت انبه های مغازمون مامانته 🤣

ما درخت گردو داریم
شوهرم گردو اورد دو روز جلو چشم زهرا من پوست سبزشو میکندم ک بزارم خشک شه
بعد رفتیم خونه عمم اینا گردو تر اورد گف بخورین زهرا اومد گف مامان اینا چیه میخواین بخورین من تاحالا ندیدم🥲
گفتم خوبه هرکیو نشناسن منو میشناسن همه چی میگیرم😩😂

عزیزم 😂😂پسر منم نارگیل خیلی دوس داره و همیشه میگیرم برلش
رفته بودم خونه دوستم نارگیل خرید اورد گف وای مامان این چیه مو داره
چرا برام ازینا نمیگیری 🤣🤣

پسرمنم خونه عموی شوهرم میگفت نگاااا لباسشویی اونام میخندیدن گفتم مااز پشت کوه اومدیم😂😂😂😂😂😂

حالا ما یبار رفته بودیم مهمونی غذا چلو گوشت بود پسرم همچین گفت واییییی مامان گوشت من خیلی گوشت برام بریز بخورم میخاستم بکشمش بخدا روز عادی خونه خودمون بکشیش هم نمیخوره😂😂😫😫😫

😂😂پسر منم همینه رفتیم خونه خواهر شوهرم نارنگی دیده میگه اینا دیگه چیه😐😐😑😃🥴

😂😂😂پسر منم یبار این بلا رو سرم اورده برامون مهمون اومد برا عیادت اومدن موز اوردن آویزون پلاستیک موز شده بود میگفت وای مامان مووووز من تاحالا از اینا نخوردم🤭🤭🤭🤭یعنی داشتم سکته میکردم ولی الان برام خنده داره
فقط تنها کاری که کردم جلو مهمونا گفتم تو تاحالا موز نخوردی؟؟؟😳دیدم خودش فوری گفت چندروزه نخوردم یعنی همه غش کرده بودن از خنده

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
آخر هفته ها که میایم خونه ی مامانم خواهرم بچه هاشون میزاره و میره به کاراش برسه ۳ تا داره یه ۱۵ ساله یه ۱۱ ساله یکی هم ۱ سال و دو سه ماهشه این فسقلی ته تغاریشونه و خدا خواسته بعد وقتی من باشم مانانم میگه حوصله ندارم تو به این بجه برس ولی خبر نداره من از خودش بدترم عین یه زن ۵۰ و ۶۰ ساله شدم بعد از این بجه های بدقلق و بد غذا هم هست دیگه بیشتر رغبت نمی کنم بهش برسم بجه های خودم اینجوری نبودن و خوش خوراک بودن حالا به غیر از یه مدت که ماهلین میکروب معده و رفلاکس شدید داشت ولی در حالت عادی خوب بود خلاصه امردز خواهرم ساعت ۴ داشت میرفت گفت نیم ساعت دیگه پوش ملورین رو عوض کن و شیرش بده و بخوابونش ولی من کاملا عذا گرفته بودم 🥴ولی گفتم گناه داره دیگه بجه رو به من سپرده قبلا اونم یه وقتایی کمک من می کرد بزار کمکش کنم خلاصه اومدم بچه رو به زور با بی حوصلگی تمام پوشک عوض کردم و شیر دادم و خوابوندمش اصلا حوصلشو نداشتم اصلا من دیگه به هیچ عنوان نمی تونم یه بجه رو از اول به دنیا بیارم و بزرگ کنم دیگه آدم قبلی نیستم و نمیشم دیگه میگم شاید یه دلیلش اینه که سر این دوتا خیلی سختی کشیدم تا بزرگ شدن عاشق بچم ولی دیگه حوصله رسیدگی به بجه کوچولو رو ندارم قبلا چقدر با عشق کارای این دوتاشو می کردم تو نوزادی الان یکی بچشون بسپاره به من زورم میاد یعنی همه اینجوری هستن یا من خیلی زود دارم پیر میشم ؟؟🫤همیشه میگم خداروشکر دوقلو شدن اگه نه دیگه حوصله زایدن و بزرگ کردن از اول نداشتم 🤭البته اینو بگم خواهرم سنش بالاس