۳ پاسخ

شربت تقویت سیستم ایمنی بده بچه ها
واکسن انفدلانزا زدین

عزیزم شما خونتون کجاست

من که باید بایه جیب پرپول برم بازار بخرم 🥴

سوال های مرتبط

مامان کارن
تورک قزیام مامان کارن تورک قزیام ۳ سالگی
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
دیگه خلاصه اینکه اون روزهای سخت و تلخ هم گذشت و خداروشکر بااون جیغ و گریه و عزاداری ها خدا خودش بچمو برام حفظ کرد من ۳۴ هفته بودم که یه روز بچه تکون نخورد از صبح .هرچی می‌خوردم تکون نمی‌خورد آخرش گفتم شاید گرسنمه شوهرم از بیرون غذا گرفت خوردم بازم تکون نخورد همون روزم قرار بود اسباب بازی های سیسمونی فقط مونده بود بریم بگیریم با بابام پیش دوستش .دیگه من رفتم زایشگاه دستگاه اینا گذاشتن و زنگ زدن دکتر گفتن حرکات بچه خوبه و اینا دکترم گفت سونو آب دور بچه بنویسین من رفتم سونو گفتن آب دور بچه ۳ سانته و توخشکی فک کنین آب دور بچه نرمالش ۱۶. ایناس ولی مال من ۳ سانت بود .همینطوری اشک میریختم به شوهرم گفتم باید اول بریم اسباب بازی های بچه مو بخرم بعد بریم بیمارستان دیگه هر طور بود رفتیم اسباب بازی هاشو انتخاب کردیم و اینا رفتم بیمارستان . بیمارستان گفت باید بستری بشی دیگه شوهرم رفت مادرشوهرم آورد مامانم ایناعم اومدن و من بستری شدم توی کرونا و توی ماه مهر و مشهد خیلی سرد بود
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
خانوما من تا ب امروز ک دخترم 3سال و 8ماهشه در حد توانم هر چی ک دخترم خاست و اراده کرد رو براش خریدم. از خوراکی بگیر تا اسباب بازی و لباس.. ب قدری که تقریبا هر چن روز درمیون لباس جدید میپوشه میره بیرون یا پارک.. همیشه مرتب و تمیز.. بحدی ک وقتی میریم پارک چن تا از خانوما ک سلام علیک داریم ب دخترم میگن وای چه لباس قشنگی پوشیدی یا میگن چه حوصله ای داری لباس و با گیره مو و عینکش رو باهم ست میکنی اکثرا.. خلاصه خاستم بگم ر این حد رسیدگی دارم بهش حالا در کنار اینا اصلا آدم باج دهنده ای نیستم وقتایی شده دخترم چیزی خاسته و من میگفتم نه و این نه واقعا نه بود اگر گریه کنه بهش میگم با گریه تو من هیچ کاری برات نمیکنم هروقت گریه ت تموم شد باهم صحبت میکنیم.. خیلی وقتا خیلی چیزاشو خودم از رو ذوق خودم براش میگیرم... امروز دخترم و شوهرم باهم رفتن پارک یکی از دوستای دخترم هروقت دخترمو میبینه میگه بریم خوراکی بخریم( همراه مامانمون) امروزم ب دخترم گفت بریم مغازه؟ دخترم ب باباش گفت بریم مغازه و شوهر خنگ من از قضا کارتش رو نبرد و ب دخترم گفت بابا تو خونه کلی خوراکی داری( واقعانم داره هفته پیش رفتیم فروشگاه فقط شاید نزدیک ب یه تومن براش خوراکی های مختلف خریدیم بعد شوهرم از سرکارش نزدیک ب 500هزار براش اسنک خریده آورده) خلاصه شوهرم گفت کلی خوراکی داری یهو دخترم گفت وایسا برم از مامان دوستم بپرسم و دویید رفت گفت: