۸ پاسخ

حق داری خواهر

حق داری ولی چ میشه کرد .ذهنتودرگیرش نکن چون جزناراحتی وغصه چیزی واست نداره بی خیالش باش

هرموقع چيزي نياز داري مستقيم بهش بگو شايد توو از بس مستقل بودي اون خودشو لوس مرده مامانت فكر ميكنه تو چيزي احتياج نداري
وقتي ازش ناراحت ميشي به رووش بيار كه ناراحت هستي و سرسنگين باش تا متوجه بشه
اگ قيلا اين كارهارو كردي و همچنان فرق ميذاره حق داري ناراحت بشي

به نظر من مطالبه گر باشین گاهی وقتها، به رو بیارین، اونایی ک بیشتر هواشون رو دارن یه جایی عکس العمل نشون دادن حالا از ترس اینکه ناراحت نشن همش هواشون رو دارن، ولی کسی ک میریزه توی خودش نباید توقع داشته باشه دیگران خواسته هاشو بفهمن

انگار شرایط منو توصیف کردی😮‍💨😮‍💨من خیلی به همه مهربونی میکنم ببخش دارم کادوهای خوب میخرم اما هیچکس به من خوبی نمیکنه ۱۸ هفته اس عذاب کشیدم نه مامانم نه مادرشوهرم یه بار یه کاسه آش دستم ندادن مامان منم دوتا آبجی دارم به اونا انقد ارزش قائل میشه به من نه

حق داری عزیزم امان از فرق هایی ک میذارن
در آخر هم خواهرت خوب مزد دستش میده نگران نباش

یا مثلاً همش میگ طفلی اون مریضه در حالی ک هییچیش نیس ....من از اون کوچیکترم اینهمه بلا اومد سرم براش مهم نبود

یا من اگ خطایی بکنم با داد و بیداد حرف میزنه ولی اوون بکنه. میگ فداای سرت

سوال های مرتبط

مامان محمد و تودلی مامان محمد و تودلی ۵ سالگی
کسی هست تو شرایط من باش...من ی جاری دارم دوتا بچه داره ی پسر ۱۴ ساله ی دختر ۹ ساله.‌‌...ااون موقع ک من اصلا بچه نداشتم محمد نبود ب من میگف بچه نیار نیاری..‌‌.بعدا من هزارتا مشکلات رحمی گرفتم ک هر دکتری جوابم میکرد بلاخره ی دعانویس پیدا کردم اون گف جاریت دعا نوشته ک بچه دار نشی خلاصه بعد باطلی ب محمد حامله شدم تو حاملگی هم همش میگف پسر من تنها پسر خانواده شوهرم میشه و. پدرشوهرمون هرچی داره مال اونه ...یا میگف بچه تو. دختره نمیتونی پسر بیاری چون مادرت دختر داره انگار اگ بچه من پسر میشد پادشاهی پسر اون ب تعویق میوفتاد خلاصه از روزیم ک فهمید بچم پسره دیگ خفه شد الآنم فهمیده من حامله ام نگرانه پسر باش همش میگ وای پسسر من تنهاست دخترم تنهاستت برم دکتر ی خواهر برادر بیارم بشن چهارتا انگار مسابقه داره با من...بعد شنیدم ی جایی میگف ب نظر بچه اش سه قلو هس 😂 نگرانه طفلی ...دیروز تو مناسبته پسرخاله شوهرم یکی پرسیدی فلانی حامله ای ...منم چون جاریم ااونجا بود الکی گفتم آره ۶ قلو...از استرسش گوشی از دستش افتاد نارحت شد ککل عروسیو تو فکر بود مادرشم داشت بهم چپ چپ نگاه میکرد برعکس همیش اصلا حرفی نزدند باهام....چرا خب ب بچه آوردن من حسادت می‌کنه ....حتی یادم نمیره تو دعواهای چن سال پیشم با شوهرم پیش ده تا دعانویس رفتم جالبه همشون گفتن جاریت دعای جدایی نوشته برات بعدشم ک از قهر اومدم قهرمو کوبید تو سرم گفت تو زن زندگی نیستی من الم بلم..‌‌
مامان رادین مامان رادین ۵ سالگی
خانوما توروخدا بگید من چکار کنم.الان یک ماهه استراحت مطلقم ب خاطر هماتوم و خونریزی الان بدتر شدم.میخوام سونو بدم اگ بازم باشه سرکلاژ بشم.ماپرم اصلا عین خیالش نیست ک من اینجوریم .تو شهر غریبم 6ساعت فاصله دارم باهاش.بهش گفتم اگ سرکلاژ شدم بیا پیشم میگ خواهرشوهرت بیاد پیشت بعد بیا اینجا من مراقبتم.اخه من چجوری این همه راهو برم من ک هر هفته دارم میرم دکتر ؟
از این طرفم پسرم هر هفته میره گفتار درمانی.مادرم تو روستا تازه تو شهرشونم هیچ امکاناتی نیست.هیچکس نیست ی لقمه غذا درست کنه واسه شوهر و بچم.شوهرم تا از کار میاد میشوره جارو میکنه غذا درست میکنه اما نمیرسه ب هیچی.الان ک اصلا خسته شدم از تنهایی شوهرم شیفت شب انقد گریه کردم زنگ زده میگم توروخدا تو زنگ بزن حداقل مامانم ی هفته بیاد پیش این بچه باشه ی غذای درست حسابی درست کنه براش شوهرم میگ نمیاد .سر زایمان اولمم نمیومد پیشم.پس من چکارکنم مادرشوهرم چند ماهه فوت شده وگرنه انقد عذاب نمیکشیدم آخه دردمو ب کی بگم نمیتونم جلو اشکامو بگیرم.پسرمم منو دیده همش گریه میکنه