۸ پاسخ

سلام گلم حق داری بخدا منم شهر غریبم هیچکسو ندارم جز فامیل شوهر که یه لیوان آب میدن دستت منت میزارن اونم نمیخام منکه یدونه بچه دارم هنگ کردم آخر شب بی جون و خسته میوفتم

عید خونه تکونی کردم الان هی گوشزد میکنه خونه تکونی کنیم و...که کردم و تموم شد
از طرفی مچ دستم باید عمل شه کار واسم سمه اما امااااان ...
یه سره عین کوزت بشور بساب دارم
از طرفی هی میگم از دختر بزرگت غافل نشی حواست به اونم باشه و کلا خیلی نظر میده....
وای داغ دلم تازه شد😫

من دیگه از کارافتادم درد سیاتیک فلجم کرده دندون درد وسردردم هستم هنوز شوهرم اومده خونه میگه چندتاقالی بافتی اینجوری هستی😓

دقیقا منم همینه شرایطم
منتها شوهرم ۷ صب میره ۸ شب میاد
حالا به اضافه ی این یه دوست دارم هر روز بلند میشه میاد خونه ام
بخاطر اونم شده باید تند تند کارامو بکنم ناهارمون و بخوریم که اون میخواد بیاد😑
رومم نمیشه بهش چیزی بگم چون ۱۷ سال از خودم بزرگتره و بچه دار نشده به هوای دخترم میاد که باهاش بازی کنه

سلام جانیم طبیعی هست کارات خیلی زیاد میشه
باورت میشه آرایشگاه قبل عید رفتم!!!!
شوهرم هم اصلا اصلا کمکم نیست!!!
اگه شب ها خسته نباشم کارهامو میکنم می خوابم
طبیعی هم آدم به بچه ی اول مثل قبل نمی تونه برسه من یه سری کارهارو که قبلا خودم میکردم به امیرعلی یاد دادم خودش میکنه
وقتی امیرحسین هم خوابه کارهای خودم یا امیرعلی رو میکنم
چاره نیست یه جور باید کنار بیایم

منم همینم به هیچی نمی‌رسم اصلا

دخترت چندسالشه؟

منم تا چهار ماه اونطور بودم بعدش خودمو جمع کردم

سوال های مرتبط