من یه خاطره بد دارم ،ما توی روستا بودیم کلاس دوم دبستان ،دخترو پسر همه توی یک کلاس بودن ,معلم من رو آورد پای تخته من بلد نبودم ، عصبانی شد ،،،رفت از درخت های کنار مدرسه یه چوب تر کند و آورد ،اینقدر با اون چوب من رو زد که من از حال رفتم ،،،،وقتی به هوش اومدم دیدم دارن آب می دن دهنم ،،معلمم خیلی ترسیده بود ،همش میگفت به بابات نگی ،،،،حالا نمیدونست بالای ما عین خیالش نیست ،،،ولی من گفتم ،بابام هم گفت خوب باید درس میخوندی ،😮💨😮💨😮💨😮💨😤😤😤😤
من خیلی به مادرم وابسته بودم یادمه یک ماه اول نمیرفتم مدرسه یه روز دیگه طاقت بابام تموم شد گرفت اینقد کتکم زد تا جایی که از ترس جیش کردم شلوارم معلمم با موتور اومد دنبالم منو برد مدرسه بعد اون تا سوم دبیرستان یک روزم غیبت نکردم بابام تا لحظه مرگش ازم حلالیت میخاست میگفت بخاطر خودت زدم وگرنه بیسواد بودی هم معلمم فوت شده هم پدرم😢
سوم دبیرستان رفتیم کار ورزی تولد یکی از دوستام بود شیرینی گرفته بود خامه ای ما یازده نفر بودیم روز اول خوردیم روز دوم من و مهدیه دوستم ب همه گفتیم گفتن نمیخوریم بعد منو مهدیه همه رو خوردیم اونی ک تولدش بود باهامون قهر کرد برای همیشه
نمیدونم چیز خاصی یادم نیس ولی بهترین دورانم دبیرستانم بود
من از دستشویی های مدرسه میترسیدم جیش کردم تو کلاس 😂🤣
من دهه ۶۰ هستم
خاطره خاصی از روز اول ندارم.
همیشه عاشق مدرسه و درس و کتاب بودم
زمانی ک ابتدایی بودم موقع مشق نوشتن همه رو پشت میکردم
رو ب دیوار خونه پاهامو بلز میکردم مشق مینوشتم.
اون موقع بخاری نفتی چکه ای داشتیم وقتی نفت زیادی میومد صدا میداد انگار میخواست منفجر بشه
منم همش موقع خواب کیف و لباس هام رو کنار تشک میزاشتم ک اگه آتیش گرفت موقع فرار وسایلم رو بردارم😅😅
من از ۵ سالگی خوندن و نوشتن بلد بودم
از همون موقع هم گریه میکردم برای مدرسه رفتن
برای همین دیگه زمانی که باید میرفتم کلاس اول خودم حسابی ذوق و شوق داشتم😄
در مدرسه هم با برگ درخت آزمون استقبال کردن حتی یه شاخه گل الکی هم ندادن😄
من عاشق مدرسه بودم هنوز که هنوزه دلم تنگ میشه اگه میزاشتن همین الان باز دوباره میرفتم😂
من همیشه مادرم باتهدیدمن ومیفرستادمدرسه میگقت نری خودم ومیندازم اب انبار،،یامیگفت نری زنگ میزنم مدیریافراشتون بیاددم ولنگت بگیره بازورببره
مامانم میگه اول دبستان که میخواستم برم ناراحت بودم میگفتم من بلد نیستم برقصم اونجا بگن برقص چیکار کنم😂😂😂تو مدرسه هم دستم گیر کرده بود تو دسته لیوان به زور درآوردن🤣🤣از این لیوان ها👇👇
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.