من تنهای تنهام حتی اونجا بودم کسی کمکم نکرد ولی نوه دختری دل جون میگرفت
مادرشوهر منم ازین حرفا خیلی میزنخ ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم که گول بخورم ول کنا همینو بزرگ کنیم،پس کی جوونی کنیم کل جوونی من به حرص خوردن سر بچه گذشت الان من خودم افسرده ترم
منم هیچ کمکی نداشتم
خودم دست تنها از روز سوم زایمانم تا حالا
خیلی روزای سختی هم داشتم
همسرمم خیلی سر بچه اذیتم کرده
پسرمم بچه آرومی نبوده،خواب زیادی نداشته
ولی خب پذیرفتم پسر من متفاوت تر از همسناش هست
این پذیرش منو آرومتر کرده
من تنهام پس سعی میکنم مادرصبورتر و بهتری باشم که بعدها پسرم ازم انتقاد نکنه و بگه مادرم همش بهم برچسب میچسبوند،حمایتم نمیکرد،بهم عشق نمیداد
منم مثل تو.
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.