۱۴ پاسخ

عزیزم غصه نخور، خیلی از بچه‌ها تو این سن بلد نیستن چطور وارد بازی بشن و این مهارت کم‌کم با تمرین یاد گرفته میشه. چند تا کار میتونی تو خونه و بیرون انجام بدی که کمکش کنه:

1. تمرین نقش‌بازی تو خونه
با خودت یا با عروسک‌ها صحنه‌سازی کن، مثلا دو تا عروسک دارن بازی می‌کنن، بعد یکی از بیرون میاد میگه «منم بازی کنم» و وارد میشه. اینو چند بار باهاش تمرین کن.

2. جمله‌های آماده بهش یاد بده
بهش یاد بده وقتی میره پیش بچه‌ها چی بگه، مثلا: «منم میام؟»، «میشه با هم بازی کنیم؟»، یا حتی یه پیشنهاد بازی مثل «بیاین قایم‌موشک بازی کنیم».

3. همراهی مرحله‌ای
اول خودت کنارش برو و با بچه‌ها سلام کن و شروع بازی رو کمکش کن، بعد کم‌کم بذار خودش ادامه بده.

4. دعوت به خونه یا پارک
یکی‌دو تا از بچه‌ها رو که بیشتر می‌پسنده، برای بازی دونفره یا سه‌نفره دعوت کن. جمع‌های کوچیک کمک می‌کنه راحت‌تر ارتباط بگیره.
5. تقویت اعتمادبه‌نفس
هر بار که حتی یه تلاش کوچیک کرد (مثلا گفت سلام یا نزدیک شد) حسابی تشویقش کن، حتی اگه بازی شکل نگرفت.

خوب مگه چیه دختر منم خو فقط ۴ سالشه بچه ها محله مدرسه میرن اینم همینطوری بینشون میچرخه و میخنده خوب اینم یاد میگیره اصلا باید بره که روابط و طرز برخورد یاد بگیره

حتماً اونو بزرگترن چون بچه‌های ما هنوز مسخره کردن و بی‌ادبیو نمی‌فهمن بعدم باید ببرش مثلاً یه جایی مثل مهد یا با بچه‌های مختلف درگیر بشه بفهمه که چه رفتار و واکنش‌هایی دارند

این رفتارا فقط بخاطر اینه که اکثرا تنها بوده .. باید بزاری بره توی جمع . توقع نداشته باش با یکی دو بار سریع اوکی بشه . زیاد ببرش توی جمع بچه ها . خودش یاد میگیره

دختر منم همینه بخدا من ی شب زار میزدم براش اینقدر گریه کردم

حتما زیاد بین بچه ها نرفته اطرافش ساکت و آروم بوده باید توفضای بچه ها باشه ببرش پارک بین بچه ها یا پیش اقوام تاعادت کنه ک بعد ا توی مدرسه براش مشکلی پیش نیاد

پسر من باز برا همه گارد میگیره، هرکس میخواد باهاش بازی کنه ،یا وسیلش دست بزنه ،شروع می‌کنه جیغ زدن. با بقیه که سلام میکنیم اصلا سلام نمیکنه،خجالت میکشه، هرکس چه بزرگ چه کوچیک بیاد باهاش حرف بزنه، گارد میگیره و جنجال میکنه، واقعا نمی‌دونم چکار کنم ،هرچه باهاش حرف میزنم بازم اثر نداره . پارک میبرم با هیچکس دوست نمیشه همش دوس داره تنها بازی کنه

عزیزم من اینو متوجه شدم که بچه های ما مدیریت هیجان بلد نیستن، وقتی بچه ها رو میبینن انقد خوشحال و هیجان زده میشن که همش میدوعن و میخندن و به بچه ها از تخیلاتشون میگن. بذار بره باهاشون بازی کنه و اصلا ناراحت نشو فقط بهش یاد بده احساساتش رو و جوی بگیر، بگو مامان خوشحالی دوستات رو دیدی یا مثلا بگو میدونم چقدر خوشحالی عزیزم

تو خونه باهاش بازی کن بازی یادش بده و مدام تو محیط پارک و شهربازی و... ببرش بازی بچه ها رو ببینه رفته رفته یاد میگیره

دقیقااا حالتو میفهمم

پسر منم میره در خونه نگاه بچه ها میکند می‌خندد فقط صدا میده

باید بیشتر تو محیط بچه ها قرار بگیره خودش کم کم یاد بگیره تجربه کنه کلاس ببرش یا مهد ببرش الان وقتشه.. براش قصه بگو درمورد دوست پیدا کردن ک چطوری ارتباط بگیره چی بگه یادبگیره تو بازیو قصه خوب اموزش میبینن بچه ها خیلی

پسر منم همینه
مثلا الکی میخنده 😐 نمیتونه احساساتش و کنترل کنه

چرا نمیتونه ارتباط بگیره؟مگه خدایی نکرده مشکلی هست؟کامل صحبت نمیکنه مگه؟

سوال های مرتبط

مامان نیلی مامان نیلی ۴ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
بچه ها من سفت و سخت موندم چه کنم دلم‌می خواد بدونم جای من بودید چه تصمیمی می گرفتید؟؟؟درمان ماهلین رو ادامه میداد یا ولش می کردید آخه من نیبینم تو خونه همه چیش خوبه به خدا با دلوین فرقی نمی کنه از همه لحاظ مشکل من حالا این پز پی نگفتنشه که اونم گذاشتم با گذر زمان درست بشه بعد ماهلین یه جوریه که به یه غریبه نیرسه خیلی ارتباط نمیگیره و زود قاطی نمیشه دکترش میگه دیگه بعد ۶ ماه که داره میاد باید ارتباطش باهام خوب شده باشه با دوتا فیلم بهش ثابت کردم که ماهلین من فقط خجالتیه و در نهایت اعتماد به نفس پایینه داره اگر نه دوبه دو با هم از دیوار راست بالا نیرن و منو واقعا خسته کردن🙄نمی دونم تشخیصش واسه یه دکتر اینقدر سخته از اون طرف با مشاور مهدشون صحبت کردم میگه خوب قاعدتا بعد این همه مدت باید ارتباط بگیره خانوم دکترم طبق همون میگه این مشکل داره ولی از نژر خودم به خدا پشکل حادی نیست من از اول به خاطر نگفتن پی پیش بردمش که تا گفتم گفت ماله آی کیو و این حرفا قضیه رو ربط داد به چیزای دیگه ک کلا از پحور اصلی درمان خارج شد الان واقعا موندم چه کنم یه دلم میگه ادامه بدم یه دلم‌میگه نه چه پولیه واقعو این سری هم‌که رفتم ویزیت رو کرده ۸۵۰ که با هزار التماس شد ۷۵۰ هفته ای یه بارم باید ببرمش بابام‌که مدام میگه به خدا کلک پوله این بچه هیچیش نیست خیلی هم زیرک و باهوشه ولی دکترش توقعش خیلز بالاس مشاورش مبگه اگه اینجوری نباشه فردا اگه این بچه خوب نشد میای یقه ی دکترو میگیری که تو گفتی خوب میشه ولی نشد الان ازتون راهنمایی می خوام ببینم جتی من بودید چا تصمیمی می گرفتید؟؟
مامان جوجه👶 مامان جوجه👶 ۵ سالگی
خیلی اعصابم خرابه یه بچهه پنج سالشه تو پارک پسرم باهاش دوست شد بعدش متوجه شدم بچه مشکل حسی و ارتباط گیری داره، با پسرم جور شد طوریکه هر بار پسرم میرفت تو پارک میفتاد دنبال پسرم با هم دنبال بازی کنن پسرمم دوستش داشت.
حالا پریروز بچم داشت بستنی میخورد از دستش یهو گرفت کلی گریه کرد بعد دوباره واسش گرفتم افتاد دنبالش بستنی دومو بگیره بچمو هول پسرمم باهاش قهر کرد بعد بچهه هی میومد پسرمو هول میداد من نمیزاشتم پسرم هولش بده چون میدونستم متوجه نمیشه تا دیشب باز اومد چند بار حین بازی هولش داد ب این منظور ک بیا بازی کنیم پسرمم دو بار بدجور هولش داد و عصبی شده بود خیلی بد خورد زمین بار دومم افتاد تو شمشادا ک تیغ داشت ولی چون مشکل حسی داره دردو متوجه نشد، خیلی اعصابم داغونه یاد دو تا صحنه میفتم هر دو بارم دعواش کردم ولی خیلی عصبی شده بود طوریکه اومد خونه گفت مامان من از دوستم متنفرم همض منو میزنه بستنیمو میگیره، اگر از رو درک اذیت میکرد به مامانش تذکر میدادم
خیلی حالم بد میشه یاد صحنه ای ک انداختش تو شمشادا میفتم😭 اونم ده بار هول داد ولی یه هول اروم میداد میخندید ک بیا بازی کنیم