مثلا موقع دانشگاه بابام پول میداد
طول هفته هم ب کارتم میزد
زنگ میزذم بابا چرا پول زدی
من که خرج نمیکنم یکی پول رفت و آمد هست اونم ک موقع اومدن بیشتر هم میدی
میگف دخترم هرچی دوست داری بخر
خرج کن کاریت نباشه
من جمع میکردم میبردم میدادم ب مامانم
( اونم ازم میگرف 🤗)
ماه رمضان هر سال افطاری بزرگ میدادن
چون اکثرا تو فامیل نامزدی میشد دعوت میکردن
بخدا با دهن روزه همه کارا رو میکردم
حتی سر سفره چن ساعت بعد اذان میشستم
محرم احسان میدادن
کل کارای خونه رو میکردم
چون احسان از زمان نامزدی خواهرم شروع شد
سال بعدش باردار شد نتونس کار کنه
اونیکی سال دو سال بچه کوچیک داشت
زمستون میشد اونم حساسیت داشت مریض میشد
الآنم بعضیا رو میبینم میگن ب ملمانمون گفتم اومد
یا من رفتم غبطه میخورم میگم من کسی. و ندارم ی ساعت خیالم از همه چی راحت باشه
وقتی هم بزرگ شدم خواهرم که ازدواج کرد
من همه کارا میکردم
انگار یه زن چند ساله بودم
لحاف دوختن
ظرف بزرگ مهمانی در آوردن
خونه ب اون بزرگی رو تو مراسما تنهایی تمیز میکردم
طرف در میتوردم
وای ......
رفتم دانشگاه
همه فکرم میموند پیش مامانم که چیکار میکنه
چقد خسته میشه فقط منتظر آخر هفته میشدم زود برم خونمون ببینمشون
حتی از دوران دانشجویی استفاده نکردم
مثاا بگردم فلان
فقط داخل دانشگاه میموندم
بعدم ازدواج کردم
الآنم دوتا بچه پشت هم تنهایی
تنهایی
عصر ب شوهرم گفتم شاید خیلیا خیایا تو شرایط ما باشن
(بچه شیر ب شیر داشته باشند)
ولی سخت کسی مثل من میشه ک هیچ امیدی ب کسی نداشته باشه
من الان اینجا بمیرم
امیدی ب کسی ندارم بگم بچمو نگه داره
یا بیاد کمکم
همیشه تو خلوت خودمم
بگم ناراحت نیستم شاید دروغ باشه
ولی همیشه محککم هیچوقت ب روم نیاوردم
فکر میکنم وابستگی شدید به خانواده ت داشتی به حدی که خودتو فدا میکردی
به نظر من اشتباه بوده بخاطر همین الان توقع شده برات که من تنهام
توی ناخودآگاهت این هست من اینهمه از خودم مایه گذاشتم اونا جبران نکردن درصورتی که تو شرایط اینکه خوشی کنی و با دوستات بچرخی و پولی که بهت میدادنو خرج کنی دائم میچسبیدی به مادرت و بخاطر اینکه دوستت داشته باشن بهشون باج میدادی
چقد منو توصیف کردی تو ولی من علاقه ای به پسر بودن ندارم قوی بودن دوست داشتم ولی پسر بودن هرگز
من برعکس تو خ تنبل بودم
اصلا هیییچکار نمیکردم
حتی لیوان چاییمم جلوم میذاشتن
منم مثله شما
الان بخام برم گردش یا مسافرت کلا لذتی نمیبرم و انگار مامانم بچمه و مونده خونه😮💨😮💨
خب الا از مامانت کمک بگیر
خوب چراالان ازمامانت کمک نمیگیری
من برعکس توام تنبل بودم اما داداشمو مراقبت میکردم ازش
منم مثل تو بودم بجز خودم شبیه پسراکنم😅خیلی بفکرمامانم بودم خواهرم کمتراز من بفکرش بود. حتی الانم کمکش میکنم. عروسم داره ها ولی مامانم میگه تو باسلیقه ای
اللللهی گریم گرفت😢چرا انقدر به خودت سختی دادی دختر
منتظربقیشم🤗
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.