۳۱ پاسخ

دقیقا منم همینم 🥺❤️

خداروشکر تا الان خوب پیش رفتم نه حالت تهوع نه چیزای دیگه نداشتم امیدوارم باقیش هم سریع بگذره

من خدایی تا ماه سوم اینا برام سخت گذشت
از شدت تهوع و ویار و استرس انتی و اینا ...
ولی از ۴ تا الان افتاد رو روال و خیلی زود و خوب گذشت برام همه چی ...

اووووخیییی شکمشوووو🥰😍😍😍

من جدیدا دارم منطق و عقلمو از دست میدم😐
همسرم رفته دست شویی بعد اومده بهش گیر دادم که دستات بوی سیگار میده
صدای شکستن قلبش شنیدم گفت من از سیگار بدم میاد چطور برم سمتش
بعد حالا قهر کرده من عقلم اومده سر جاش😂 بهش میگم خب دیوونه من هورمونام قاطی پاتیه کسی اگر سیگاری باشه دهنش و لباسش باید بوی سیگار بده نه دستش
دیگه خیلی حرف زدم تا آروم شد و خندش گرفت از دست من ولی از دیشب خیلی از خودم ناراحتم بهونه هام حرفام انگار نیش مار می مونه بخدا

وای آره منم خیلی بی طاقت شدم😭😭

کاش منم تجربه شو داشتم باهات کلی حرف میزدم😬 ولی عوضش برای تو و همه ی مامانا دعا میکنم ان شاالله با سلامتی و بدون استرس نی نی هاتون رابغل کنید💕

هفت زود میره

به حالت مرگم. سرکلاژ شدم و بعد سرکلاژ باز هم گوتاه تر شده سرویکس و الان استراحت مطلقم

تا هفت‌ماهگی زود‌گذشت الان دیگه داره دیر میگذره
یه ثانیه خوبم یه ثانیه بد
دلم واسه مامانم زیاد تنگ‌میشه حس میکنم دور از جون قراره بمیره میشینم کلی گریه میکنم
تا یکی یه چیزی بهم میگه زود بهم برمیخوره خیلی زودرنج شدم
برا وجود دخترم خداروشکر‌میکنم و لحظه شماری میکنم واسه اومدنش
اما یهو‌میریزم بهم استرس همه وجودمو‌میگیره میگم اگه از پسش برنیام چی؟؟؟
خلاصه که یه چیزیمه خودممم نمیدونم چمه
امیدوارم بگذره و درست شه همه چی ❤️

من بعضی وقتا بی دلیل میخوام گریه کنم. باز این حال روحی گذراس و کنار اومدن باهاش راحتتره. بیشترین چیزی که اذیتم کرده تهوعه که همچنان دارمش.

از هورموناست عزیزم تحمل کن میگذره🥹🥹برا ماهم دعا کن🩷

وای من ماه هشت واسم خیلی طولانی گذشت انگار ک یکسال تو ماه هشت بودم هنوز خسته ی اون ماه هشتم
الانم همسرم شیفتاش فشرده شده بنده خدا دست خودش نبود ولی سه شب تنهام در هفته و بیشتر وقتا همسرم سرکاره حساااابی کلافه شدم فقط دارم روزارو میشمرم ک‌ بگذره و مامانم بیاد و نی نیم بدنیا بیاد ایشالا🫠🫠🫠

منم امروز کاملا دپرس بودم اصلا حال و حوصله هیچ کس نداشتم آنقدر ب خودم دلداری دادم تا باز سر پا شدم

اگ ویارم تموم بشه چیزی نمیخوام دیگ 💔💔

سلام عزیزم .
درستہ منم تا الان خیلی سختی کشیدم و انتظار ...
ولی از ھر لحظہ بارداری لذت میبرم چون دیگہ این روزا تکرار نشدنی🙂

روزهای اول خوشحال و ناراحت بودم...
چون بدون برنامه ریزی بود پر از حس های مختلف بودم‌..
از کارم در اومدم، همسرم کارفرماش ورشکست شد...
چندین ماه بود حقوق نداده بود...
چند هفته ابی کلا بیکار بود...
حدود ۱۷۰ تومن طلب داره که نداده هنوزم بهش...
حالت تهوع های شدید...
استفراغ های شدید...
استفراغ های خونی...
لکه بینی..
استراحت مطلق...
ساعت کاری بدی که الان همسرم داره...
کاهش وزن یهویی و داغون شدن جسم و پوستم...
تلاش برای خرید خونه دو خوابه...
فروش نرفتن خونمون‌...
بخوام بگم به اندازه این ۷ ماه حرف دارم، میدونم بعدا شاید نصف چیزایی که گذروندم و یادم نباشه، حتی الانم برام مهم نیست...
همین که فکر میکنم یه فرشته از بهشت انتخاب کرده پیش ما زندگی کنه برام دنیا دنیااا ارزش داره...
ندیده بیشتر از جونم دوستش دارم💖🐣

سلام عزیزم
احمدلله برای من ک تا الان خوب بوده بدون اذیت و دردسری گذروندم تا الان خداروشکر منم عین توعه وضعیت روحیم یهو خوبم یهو میزنم زیر گریه دل نازک شدم دوست دارم همه بهم توجه کنن محبت کنن ....
منم همش میگفتم یعنی میشه برم تو فلان ماه ... همینجوری داره روزا پشت سرهم میگذره مطمئنم دلم برای این روزام خیلی تنگ میشه ولی خوب کم طاقتم هستم میگم زود سرموقعش بشه نی نی بیاد 🥲
نی نی من بهمن بدنیا میاد 🙃
خیلی منتظرم ببینمش خیلی احساس میکنم اون قرار تنهایامو بشوره ببره و بشه تموم زندگیم ...

من هم خوشحالم که میخوام نی نی مو بغل بگیرم هم ناراحتم که دلم برای تکوناش تنگ میشه هم دام برای حاملگیم‌ تنگ میشه

برای من خیلی سخت گذشته تا این پایه
کلی دارو و چالش داشتم

سلام
من همش حس میکنم دیگه الان رفتم تو سراشیبی و وقت برا انجام کارام کم میارم😂

من تا الان خوب بودم چندروزه فقط گریه میکنم

اره،وتقعا ی روزی ممکنه‌دلمون برا این روزا تنگ شه، من از اولش افسردگی دارم، هیچ حسی هم ب بچه نداشتم، بارها گریه کردم ک این چ کاری بود با خودم و بدنم کردم چون برخلاف اطرافیان ب نظرم بارداریم ب شدت سخته، از اولش یک کیلو هم اضافه نکردم با اینکه بچه رشدش خوبه، امروز اما ی اتفاق عجیب افتاد برام، بچه خواهر شوهرم بغل شوهرم بود« شیش ماهشه »، چند لحظه داد بغل من بره لباسشو بپوشه، همینطوری ک سرش رو‌شونم بود خوابش برد، ی حس عجیبی انگار درونم جوونه زد، ی حس خوب و ترسناک، مدام ب شوهرم نگاه میکردم ک بابا شدن بهش میاد؟ هی بچه ک بغلم بود ازش میپرسیدم مامان شدن بهم میاد؟؟؟... نمیدونم واقعا، الان فقط دلم گریه میخواد، روزها سخت و‌طولانی ن، ولی مطمئنم قشنگ‌میشن، من امید دارم، خیلی...خدا ب هممون کمک کنه

ب من خیلی سخت میگذره کمردرد و پا درد داغونم کرد با بدبختی کارای خونم رو میکنم 🤕

تازه از هفت ماه ب بعدع ک دیررر میگذرهههه

منم همینم خیلی بی حوصلم با ای
نکه میدونم کوچیکه استرس
لگد زدنشو دارم بی حالم همش با یه بچه کوچیک خیلی سردر گمم
احساس میکنم روزا اصلا نمیگذره بارداری قبلی زود می‌گذشت برام

عزیزم من هر روز یه حالیم یه روز خوب یه روز برعکس سرگیجه و ضعف ولی با این حال میگذره

عزززیززززم😊
منم همینجوری ام خوبم یه قاطی میکنم یا یهو دپرس میشم دو شبم هس پا درد امونمو بریده

سلام مرسی تو خوبی ؟
میگم سونووزن رفعتی؟چن هفته رفعتی؟چن بود وزنش

سلام🙁🙁
امسال نتونستم برم سرکار
و یکم بهم ریختم🚶🏼‍♀️

برا من خیلی سخت گذشت با تهوع و سردرد و یبوست و هزار و یک مشکل آرزو میکنم زودتر به دنیا بیاد

سوال های مرتبط

مامان دخترم👧🏻🌈 مامان دخترم👧🏻🌈 هفته بیست‌وششم بارداری
مامان شاهان🩵🧿🍼 مامان شاهان🩵🧿🍼 هفته سی‌وپنجم بارداری
مامان آنیسا 
آیسام🩵 مامان آنیسا آیسام🩵 روزهای ابتدایی تولد