۱۱ پاسخ

تو وقتی پشت بچت نیستی بقیه هم سو استفاده میکنن . تو یه ساختمون هم باشی باید هرکی حد خودشو بدونه. تو تعارفی و خجالتی هستی بقیه مشکل ندارن. باید رو خودت کار کنی. بچه خواهر شوهرت میاد خونتون بگو نیاد. حریف بچه نمیشی؟ به مامانش بگو به مادرشوهرت بگو ... اگه از همین الان سرت پایین باشه یا پشت بچت نباشی اسیر میشی

وظیفه س مادر شوهرت نیست چیزی بگه
وظیفه ی توعه از بچه ت دفاع کنی
ازشون نمیگذرم و این حزفا هم چرته حقی گردن تو ندارن که ازشون بگذری یا نگذری
یا خودشون میگن مادرش براش مهم نیست کتک بخوره ولی خواهرشورت حتما از بچه ش دفاع کرده که میگن اون براش مهمه
در واقع بذار رک و راست بگم
اگر همینجور بی دست و پا باشی بچه ت تو جامعه هم تو سری خور میشه وقتی بزرگ میشه چون مامانش بهش یاد داده بذار بقیه بزنن تو رو کسی دوستت نداره و ازت دفاع نمیکنه در واقع بچه خودشو لایق کتک خوردن میدونه پس بهتره خودتو تغییر بدی

ببین حداقل از دور یه دادی تذکری چیزی بده ک هم بچه هم خواهرشوهر و مادر شوهرت حساب بیاد دستش یا یهو دست بچه رو بگیر حالت قهر بیا بیرون بگو این بچه بزرگتر نداره ک بهش تربیت بدن ک بچه کوچیک و نباید زد بذار یذره بترسن یذره ب خودت بیا وگرنه تا آخرشم همینجوری میموننا

یکی بزن تو دهن بچه خواهر شوهرت بگو تو 10سالته چرا میزنی اصلا نزار با بچت بازی کنه

بچتو میزنه تو چیزی نمیگی؟
من یه نفر رو بچم اخم کنه فوری اعتراض میکتم میگم اجازه نداری رو بچه من اخم کنی چه برسه ب زدن!

شاید بردش بهش تجاوز کرد توباید ساکت بمونی؟

خدا میدونه میبره اتاق دگ چکارا باهاش مبکنه تنهاشون نذار

چه غلطا هرکی میخواد باشه
مادرشوهر جمع نکنه بچشو خودم جمع میکنم بچشو مگه کسی میتونه اینو برنه

عزیزم خب به اون بچه تذکر بده ینی چی میزنه حرفی نمیزنه جفتشون بچه ان‌ اما بچه شما فعلا نیاز به دفاع داره

مادرشوهرمنم همینه

خیلی فرق میزاره
بچه دختر استغفرالله انگار خداس براش

میشه باهاشون دیگه رفت و آمد نکنی؟
به پسرت داره ضربه بزرگی میزنه هم جسمی هم روحی

سوال های مرتبط

مامان اوین مامان اوین ۲ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید