۱۹ پاسخ

کلا من متوجه شدم بچه تا ۲ سال برای بقیه جذابه، بعدش فقط مادر و پدر هستن که بچشونو به دید بچه میبینن، بقیه چنین دیدی ندارن

مامان من غر تا مجردیم دهنمونو سرویس میکنه ، ولی متاهل میشیم عزیز میشیم ،،،
فقط تنها عیبش اینه دلسوز نیست مثلا یه چی درست کنه برام بیاره حالا که حاملم ، توقع داره حالام که میان من بپزم و بشورم ... ولی مادرشوهرم هروقت میاد هم غذاشو میاره ، هم خیلی میگه بریم خونشون .

یکم پدر مادر ها که تو سن سال بالا قرار میگرن کم حوصله میشن سخت نگیرین...

آره مامان بابای منم همینن
اگر مثلا من نشسته باشم بچه یه کاری بکنه، سریع دعوام میکنن که پاشو بچه تو جمع کن. اگه چیزی هم بشکنه که واویلاست
البته مامانم نه، بیشتر بابام اینجورین، مامانمم برای اینکه بابام چیزی نگن همش نگرانن.
بچه هامو خیلی دوست داذن ولی به قول شما وسایلشون واسشون مهم تره.
منم کم میرم اونجا.
واقعا رنجیده میشم.

مام همینیم بخداااا

هیییییی ای خدا
خدا رحمت کنه مامانمو🥹🥹من مامان ندارم ولی اکه بود مطمئنم برام سنگ تموم میزاشت چه قدر دلم براش تنگ شده چه قدر الان جاش پیشم خالیه
هر چی هستن خوب و بد قدرشون و بدونید یه روزی نشه حسرت😭

ولی بنظرم وظیفه مادرامون نیست که بچه های مارو نگهداری کنن بیچاره ها پا به سن گذاشتن دیگه کلی تو زندگی خودشون سختی کشیدن اعصاب ندارن

مامان منم دقیقا اینجوری.اصلااااا کمک نکرده دخترم دوسالشع از اولش خودم کاراش کردم

هیچی چون دوریم از هم
ولی چارماه یک بار همدیگه رو میبینیم کلا دیگ بچه دستشه

والا من هفته یبار میرم در حد ۳ ۴ ساعت میمونیم
مامانم اصلا گیر نمی‌ده
هر روز میگه بیا خونمون
اما من متاسفانه رام دوره نمیتونم

وااااییی چقد مامانت مثه مامان منه 🤣🤭 ماهم همین مشکلو با مامانم دارم میگع باهم نیایین بچه هاتون شلوغی و اذیت میکنن جداجدا بیایین هر دفه غر میزنه ولی ما بازم باهم میریم آی حرص میخوره بیچاره 🤭 هیچی تو دلشون نیس فقط یکم حساس و وسواسی ان مامان من ک اینجوره ما عادت کردیم ب غرغراش ناراحت نمیشیم

خب مدل مامانت اینطوریه... شمام مراقب بچت باش.. بگو مامانت بیاد خونت مراقبش باشه اگه میخای بزاری پیشش

من مامانم مشکلی نداره ما تو یه ساختمون هستیم با مامانم و خواهرم از صبح تا شب بچه هامیریزن و میپاشن شب که میان وایمیسه تمیز میکنه ولی نقطه مقابلش مادرشوهرم که جرات ندارن تکون بخورن از بچگی من دخترم میرفتیم اینقدر موذب بود ک نگو،دیگه خودمونم حساس شدیم وقتی میریم خونه اونا بچم خیلی اذیت میشه از بس بهش تذکر میدیم

هر ادمی یه جوره الان مادر شوهر منم سر برادر زاده شوهرم میدیدم یه سره وسواس بود که هی جیش نزده باشه رو فرشش دست نزنه به وسایلش و تا حتی سرویس هم میبردن بچه رو پشت سرشون میرفت نگاه میکرد وحشتناک عصبی و کلافه میکنه بچه رو که من فکر نکنم یه ساعت بیشتر بتونم بمونم پیششون یا اصلا بچه رو بزارم اونجا
مامان خودم واسه برادرزاده هام برعکس بود حتی جیش میزدن رو فرش مامانم میگفت اشکال نداره خودم تمیزش میکنم حتی خودش میبرد بچه رو سرویس میشست یه عالمه خرابکاری میکرد میگفت بچه همینه بزار بازی کنه

مادره من کلاخودش ازبچه هام مراقبت میکنه بعضی اوقات بچه هاموبزورمیارم خونه به مامانبزرگشون عادت کردن مامانم یه روزنرن زنگ میزنه

مامان من اصلا اینجوری نمیکنه هر هفته هم میریم خونشون پسرم شلوغ میکنه اینا من دعواش میکنم مامان وبابام منو دعوا میکنن میگن ولش کن بچس بزار بازی کنه اصلا تا حالا یه اخم بهش نکردن

مامانت اگه وسواس داره خیلی کم رفت و آمد کنید

والا مامان من عاشق بچه هاست
غریبه هم بیاد خونش شلوغ کنه چیزی نمیگه چه برسه به نوه
مال من ک میگه پسرم و هر روز بیار اینجا من نگهش میدارم تو برو استراحت کن ولی من دلم براش تنگ میشه میرم میارم
هم مامانم هم مادر شوهرم اصلا از این ک نوه هاش شلوغ کاری کنن تو خونشون ناراحت نمیشن میگن اینا برکت خونه مان

ولشکن عزیزم ناراحت نشو الان دوره ای شده که همه به خاطر مشکلات حوصلشون کم شده و اخلاقا اینجوری شده،خیلیا این مشکلو دارن
من یادمه بچه بودیم میرفتیم خونه پدربزرگم اگه یکم شلوغ میکردیم پدربزرگم به مامانم میگفت آژانس بگیر برو خونتون ما اعصاب نداریم😂😂🤦🏻‍♀️💔

سوال های مرتبط