۱۴ پاسخ

بهترین کارو کردی نیازه ی تایمی هم برای خودت باشی

بنظرم کار درستی کردی هم خودت ی تایم خالی داری واسه رفرش کردنت هم اینک اونا روزانع میرن بیرون پیش هم سن و سالاشون بهشون خوش میگذره قطعا

خیلی کار خوبی کردی .هم بچها میرن و بازی میکنن هم اینکه خودت استراحت میکنی

بچه هات کی میرن پیش دبستانی

سلام عزیزم
پسرم ۵ سال و ۵ ماهشه نیم اولیه باید بره پیش دبستانی
اول مهر دخترم بردم همراش دیگ نیومد همرام ۳ سال ۹ ماهشه
الان ۴ روز رفته خیلی ذوق داره
از پسرم گفت سالقبل ۸وپونصد بوده امسال بیشتر میشه پیش
ولی برا دخترم گفته ماهی ۴۵۰ میگیره
خیلی برا دختر خوب میگیره
باباشون میبرشون یا خودم میبرشون با بچه خواهرشوهر
یا خواهرشوهرم یا شوهرش بچه ها رو میاره
سرویس هم نگرفتیم

بهترین کار انجام دادی عزیزم

چه خوب گفته برای دونفر والا تو شهر ما مهد متوسط رو به بالا گفت 29میلیون

بهترین کار رو کردی تایمی ام که خونه نیستن میتونی استراحت کنی و به کارهات برسی

این مبلغ که میگی ماهیانه س ینی ماهی ۵ تومن؟

بعدها میفهمی چه کاره خوبی کردی اینجوری خسته میشن شبها زود میخابن علاوه بر اون خیلی تاثیر می‌ذاره رو رفتارشون عزیزم

خیلی کاره درستی کردی بخدا

منم قراربذازم موسیقی داره رقص بازی کاردستی خلاقیت به مربی گفتم ویروس گفت توتاکی میخوای بخاطرویروس بچه روتوخونه نگهداری دیدم راست میگه

منم خیلی دوس دارم رایان بزارم مهد ولی فعلا کوچیکه

منم مهد میذارم
نفری هفت تومن بود چون دوقلو بودن تخفیف داد ۱۲ شد دوتاشون

سوال های مرتبط

مامان ساناز مامان ساناز ۳ سالگی
خانم ها میشه اگه تجربه ای دارید کمکم کنید
دخترم وقتی دو سال و یک ماهش کلاس مادر و کودک میبردمش برای اینکه زده نشه و تازه داره کلاس میره به جای هفته ای سه بار هفته ای یک بار میبردمش ولی برای ترم جدید شوهرم به خاطر یه اتفاقی گفت نمیخواد بره خود دخترم هم خیلی همکاری نمی‌کرد که گفتم اقتضای سنشه دیگه کلاس نبردمش چون خودش هم مایل نبود تا پارسال که تازه اومدیم توی این خونه جایی رو بلد نبودم.نزدیک خونمون یه مهد کودک هست بهش گفتم دوست داری بری گفت آره تا سه جلسه رفت و دیگه نرفت و چیزی هم بهش نگفتم گفتم بزارم هر موقع خودش خواست میبرمش.از توی حرفایی که زد متوجه شدم مهدکودک رو فقط لحظه های بازی کردن و تغذیه خوردنش رو دوست داشته بقیش رو نه به خاطر همین نرفت دبگه.گفتم خوب ببرمش کلاس بازی و ورزش وقتی بردمش هم نموند چون توپی که می‌خواست برداره رو یه پسری اومد زودتر برداشت دیگه گریه کرد و گفت نمیخوام.بعد از اون روز خانه بازی میبردمش خودش هم میگفت بریم مهدکودک میگفتم گفتی نمیخوای بری دیگه.وقتی بچه های فامیل رو دید کلاس و باشگاه میرن گفت بریم بهش گفتم میری گفت آره.گشتم دنبال کلاس تا کلاس بازی و ورزش پیدا کردم خیلی خوب همکاری می‌کرد و دوست داشت تا چهارشنبه یکی از بچه ها بهش خورد افتاد زمین و دوباره گریه کرد و گفت نمیخوام برم
از راه همدلی و همکاری هم وارد شدم ولی خیلی تاثیر نداشته
حالا موندم چیکار کنم دارم دیگه روانی میشم