روزایی که همه کاراتو انجام میدی خیلی از خودت راضی هستی منم یه مدت با برنامه ریزی کردن زمانم این حس خوش رو به خودم دارم
صبح بیدار شدم صبحانه برسام رو دادم جارو زدم تی کشیدم ناهار درست کردم چون دخترم شیفت بعداز ظهر یه باید ناهار تا قبل از دوازده حاضر باشه امروز کوبیده مرغ با برنج و گوجه سرخ شده درست کردم . بعد ناهار یه گرد گیری حسابی کردم یخچالو دستمال کشیدم به فریزر یه سروسامانی دادم برسام رو خوابوندم رفتم دوتا سرویس بهداشتی و حمام رو قشنگ از بالا تا پایین شستم بعد یه عود روشن کردم نشستم قهوه خوردم و یه قسمت از زن روز رو نگاه کردم آقا برسام بیدار شد عصرانشو دادم رفتم یه مقدار از کارای شاممو کردم که همسرم اومد برسامو نگهداشت تا من دوش گرفتم اومدم بقیه کارای شاممو کردم بعداز شام گازو کابینتارودستمال بکشم و تحویل فردا بدم
شام: سوپ کدو حلوایی و استیک مرغ و سس قارچ و دورچین
سوپ کدو حلوایی خیلی دردسر داشت ولی به امتحانش می ارزه خیلی علی بود

تصویر
۸ پاسخ

خسته نباشی
رابطه آن با همسرت بهتر شد خداروشکر ؟

خسته نباشی مامان🌱

خدا قوت بهت اره واقعا با برنامه ریزی و زود بیدار شدن ادم ب همه کاراش میرسه حس خوبی داره .

خسته نباشی عزیزم آفرین

من که پسرم می خوابه بعد ۲۰ دقیقه بیدار می شه به هیچ کاری نمی رسم

خسته نباشی مادر پر انرژی و قوی

نوش جون گلم

آفرین به شما خداقوت گلم 💐👏👍😍

سوال های مرتبط

مامان علی اکبر و آجیا مامان علی اکبر و آجیا ۱۵ ماهگی
اذان صبح که بیدار شدم ، گلوم بدجوری می سوخت.آب نمک زنجبیل قرقره کردم ، استنشاق انجام دادم،بعد نماز شربت عسل درست کردم خوردم ، دیفین هیدرامین قرقره کردم ، گلاب بروتون انقد سرفه می کردم هی بالا میاوردم.تا هفت همینجور مشغول بودم ، بعد خوابم برد.هشت و نیم نارنگی خانوم بیدار باش زد و جوجه ها رو بیدار کرد😶
دیگه منم پاشدم براشون صبونه آماده کرد و تا عصر یسره دویدم،از عصری نارنگی خانومم ابریزش بینی گرفت و افتاد به لج.نه غذا خورد نه شیر نه اب تاااااا همین الان که یکم نون خالی خورد با کلی اب ، بعدشم یکم شیر و درنهایت خوابید.
واقعا روز پر چالشی بود برام.
سر شب تب کردم و سر سفره شام به حدی بی‌حال شدم از تب که فقط یه لقمه کوچولو غذا خوردم و دراز کشیدم کنار سفره.نازدارخانوم پرید یه دستمال نمدار کرد گذاشت رو پیشونیم ، باهم دوتایی سفره رو جمع کردن رختخواب رو پهن کردن.گلپسری جعبه داروها رو اورد تا دارو بخورم.وقتی داشتم پوشک نی نی رو عوض می کردم دیدم یه سینی اورده همه داروهای من و نارنگی رو با یه لیوان آب گذاشته بالا سرم،یه دستمالم کشیده روش.
اول ابجیش رو خوابوند بعد اومد مارنگی رو یکم گرفت اروم کرد و خندوند و دو نفری بهش نون و آب دادیم بعدم خودش خوابید.گوشیمو آلارم گذاشته هر دو ساعت بیدار شه تبم رو چک کنه🥺🥹
امشب واقعا به هردوتاشون افتخار کردم.
کیف کردم از مدیریتشون.
خدا همه دسته گلها رو عاقبت بخیر کنه 🙏🏻🌹💞🥰
خدایا شکرت بابت وجودشون 💖💖💖