۱۰ پاسخ

منم کسی رو ندارم بیاد بیمارستان😄 تازه من بچه اولم هست ..خودممو شوهزم که باید همه چی رو هندل کنیم

حق داری عزیزم
ولی غصه نخور من هرچی به مامانم گفتم بیا چند روز پیشم نیومد بعدم مدرسه ها باز شدن مدرسه رو بهونه کرد
دیگه اخرش مادرشوهرم اومده پیشم ولی خب نمی تونه بیمارستان پیشم بمونه یا غذا و... درست کنه
تقریبا منم تنهام و بچه ی اولمه
ولی بنظرم کسی بچه ی دوم یا سومه بیشتر نیاز داره این اشتباه میگن کسی بچه دومشه دیگه کمک لازم نداره کاش اینجا بودی خودم تا وقتی بچم دنیا بیاد میومدم پیشت

الهی☹️میفهمم چقد سخته توبیمارستان ب یکیی از پرستارا پول بده اونجا هواتو داره خونه هم ب شوهرت بگو چاره ای نی☹️

سلام فقط در همه موقع بگو خدایا کمکم کن فقط همیشه همین تکه کلامت باشه واقعا خداوند برات اسان میکنه امتحان کن

سلام عزیزم سزارین که بدتر میگن باید حتما همراه پیشت باشه چرا نمیان ؟
با خونواده همسرت راحت نیستی ؟ مثلا یکی از اونا بیاد بهتره یا دوستی کسی

🥲🥲🥲
خانواده همسرت یا دوستی چیزی چی عزیزم؟باهاشون راحت نیستی حداقل تو بیمارستانو سه چهار روز اول بیان پیشت؟

عزیزم خودتو اذیت نکن. از خانواده همسر کسی نیست؟ اگر کلا هیچکیو نداری مطمئنم از پسش بر میای من سراغ دارم کسی رو که سزارینی بود اونم هیچکی نیومد پیشش خودش کم کم راه افتاد و کاراشو کرد.

عزیزم
خوب از خواهرشوهر و مادر شوهرت کمک بخاه
چ میشه کرد
منم مادرم دیسک کمر داره میخام ب خواهر شوهرم بگم بیاد بیمارستان😥

تقریبا مثل منی شهر غریبم خواهربزرگم اینجاس ولی آدم نیست بیاد بمونه از الان باهام قهر کرده اون موقع بهش رو نزنم مادرمم همدانه بچه مدرسه ای داره میگن تو بیا اینجا بمون

با خانواده همسرت راحت نیسی؟

سوال های مرتبط

مامان شیما مامان شیما روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا خوبید .نمیدونم چرا دلم گرفته این دو روزم بگذره. .بچه ام بدنیا بیاد فقط از خدا میخوام بهم اونقدر توان بده. محتاج هیچکس نشم .بخاطر پله ها. سه هفته است خونه مادر شوهرمم. خدایی. مهربونه. ولی امروز. شوهرم کاری کرد .حس کردم مادر شوهرم بهم طعنه زد .اتاقمون سرد بود گفت بچه رو بیاریم اینجا مریض میشه .تو اتاقتون یه بخاری ندارید .یخ زدیم تا صبح .ادر شوهرمم بهم گفت بعد سزارین سعی کن بتونی راه بری. خونه خودتون گرمه. بچه اونجا راحتره. بعدم زنگ بزن. خواهرت ومامانت. ده روز بیان پیشت .البته مامانم وخواهرم. که میان پیشم .ولی نمیدونم چرا یهو دلم. گرفت .هز به من می‌گفت خودت باید مراقب بچه ات. باشی .شیر بهش بدی. من ۲۲ سالم بود دوتا بچه داشتم. چنان تنهایی خودم بزرگشون کردم واز این حرفا .نمیدونم از صبح دلم گرفته .از رفتار همسرمم بدم اومد. اول صبحی بهونه داد. دستشون اتاق شما سرده. واین حرفا. حس میکنم اونم. تلافی کرد. و متلک. پروند .خدا رو قسم میدم به همه. مامانا. توان بده. محتاج هیچکس. نباشند به خق باب الحوائج .خودشون. بچه هاشون رو بزرگ کنن