۶ پاسخ

منم همینم.موقع آشپزی یا بغلمه یا رو کابینتاذمینشونم خودم کنارش آشپزی میکنم...بخاطر دندونه و تا ۱۸ماهگی بشدت اضطراب جدایی از مادر دارن..من حتی دسشوییم میرم پسرم شدیدا گریه میکنه..باید صبوری کرد

ببرش بیرون دور بزنه بیارش تا بخوابه.دختر منم گاهی لج بیرون داره،تا بیرون میبرم و یه نیم ساعت بعدش میارمش خونه،راحت میخوابه

سلام عزیزم منم دخترم ۱یال و دوماهشه کفش رو میده میگه ببرم بیرون سعی کن خودت آروم باشی و تک تک این لحظات لذت ببری طبق تجربه در روز کلی باهاش بازی کن ک نیازی نباشه زیاد بری بیرون توی گرمای هوا ...
اما درمورد بدماشینی دقیقا من تا حالا براش راه حلی پیدانکردم چونکه دخترم همیکنه سوار ماشین بشم یک مسیر ۲۰ دیقیقه ای برا انگار ۲۰ساعته ازبس بی تابی میکنه و اصلا دوست نداره سوارماشین شه تنها حلش برامن دادن چوب شور یا یک سرگرمیه دیگه بهشه


ان شالله همیشه تن شما و بچتون سالم باشه

سن اضطراب جدایی هست دیگه
کار رو ول کن نیم ساعت تمام توجهت بده بهش تا دلش آروم بگیره بعد يواش يواش کاراتو بکن هی بیا کنارش بشین
همه بچه ها این سن همینن چاره ای نداریم جز صبوری

تنها نیستی عزیزم ماها هممون ازاین چالشاداریم

منی ک دلم خوشه بزرگ بشه بهتر بشه دختر منم هی میگه بغلم کن قبلا اینجوری نبود فک کنم ترسیده نمیدونم

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۱ سالگی
سلام مامان ها شما جای من باشید چطور با این بچه رفتار میکنید
دخترم خیلی بهونه گیر شده بهونه گیر بود بدتر شده
می‌خوایم بریم بیرون ی ساعت و نیم بهونه میاره ی بار میگه لباسم اینطوری شده ی بار میگه جورابم ایراد داره جدیدا هم اصلا موهاش نمیبنده باز میزار قبلا برای بیرون حداقل می‌یافتم مدل میدادم امروز اصلا نزاشت ببندم
اخرشب هم گفت قصه بگو هر شب براش میخونم بعد امشب دوتا قصه خوندم وسط قصه همش مامان مامان مامان حرف میزنه منم عصبی شدم گفتم بسه دیگه چقدر بهونه میاری و صدام می‌کنی الان دوتا قصه خوندم چی شد یکم ازش برام بگو اصلا دیدم هیچی متوجه نشده حرصی شدم دیگه ادامه قصه رو نگفتم براش
بریدم از دستش غروبی بریدیم شهربازی قبل اینکه بریم سر آماده شدن ی ساعت گریه کرده بهونه آورده بعد رفتم خانم دو ساعت بازی کرده وسایل انتخاب کرده سوار شده بعد از اون اومده میگه فلان خوراکی رو بخرید اون با گریه و داد و بیداد ک‌ نگرفتیم چون بهش گفتم هر وقت با گریه چیزی بگی اصلا بهت. گوش نمی‌دم .بعد رفتیم بیرون شام خوردیم تو ماشین ی ساعت گریه کرده بهونه آورده همش مدارا کردیم باهاش اخرشب سر قصه گفتن بحثمون شد رو مبل خوابش برد
موندم چیکارش کنم کلا دیگه طوری رفتار کرده دوست ندارم برم بیرون