من کل بارداری خونه مامانم بودم بخاطر بعضی شرایط ها..تا ۱۰ روز بعدشم خونه مامانم بودم ولی بعداز اون آمدم خونه خودم سختترین روزا رو دارم سپری میکنم واقعا خسته هستم حتی شوهرمم کمک نمیکنه الا گه این تاپیک نوشتم شوهرم خواب خودمم دارم از بیخوابی میمیرم بچه رو خواب میکنم وای ک کلا روزا و شبام اینجوری میگذره
من ۴۰ روز اول واقعا خیلی بهم سخت گذشت
فکر نمیکردم بچه داری این همههه چالش داره
۲۰ روزش که پیش مامانم بودم و واقعا ازش ممنونم
ولی الان خداروشکر عادی شده و رو روالم
منی ک ۱ساعت کمتر میخوابیدم کسی جرات نداشت باهام حرف بزنه حالا یه فسقل شب تا صبح چندبار بیدارم میکنه ومن هیییچ کاری نمیتونم بکنم
منم کمکی داشتم تا ده روز.ولی چون کلن شبا دیر میخابم عب ندارع.تو روز باهاش میخابم یکم
واقعا منم فکر نمیکردم از پس اینهمه مسئولیت و خستگی و کم خوابیا بربیام
وای من اگه مامانمم نبود تا الان میموردم تا۱۵روز خونه مامانم بودم بعدش رفتم مادرشوهرم خواهرشوهرم ابنا اومدن واقعا کمکم بودن تا رفتن اومدم خونه مامانم همش درحال رفت و امدم خونه مامانم الانم ی هفته ابنجام پسرموختنه کردم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.