پسرمو بردم برای آزمایشات قبل از بیهوشی برا دندوناش
انقققفدر جیغ زد آنقدر جیغ زد سر یه آزمایش خون که اصلا نمی‌دونم چجوری ببرمش بیمارستان با اینهمه ترسش
سر درست کردن دندوناش خیلی خوب همکاری میکرد. یه دندونش آبیه کرد دکتر نفهم میخواست عصب کشی مجدد کنه بدون بی حسی شروع کرد و اینم دردش اومد از اون موقع حتی برای معاینه هم نمیاد . و من چقدر تلاش کرده بودم ذهنش آماده باشه نترسه الان هم نگران اینهمه ترسشم هم نگران اینکه اصلا با اینهمه ترس چجوری ببرمش بیمارستان

۲ پاسخ

مگه قبل از بیهوشی آزمایش میگیرن
دکتر پسرم من حرفی نزد راجع این موضوع،قراره چهارشنبه ببرمش ،

سلام عزيدم كلا اكثر بچه ها همينن سو خون گرفتن.
خواهرزادم كوچيك بود خواهرم بردش پيش يه خانم دكتر كه با خواب عميق تو مطب دندونهاي بچه رو درست كرد

مقالات مرتبط

چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
از پوشک گرفتن کودک چقدر زمان می‌برد
از پوشک گرفتن کودک چقدر زمان می‌برد ؟

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
مامایی که دندونای بچه اونم با بیهوشی درست کردید
اگر تهرانی کجا رفتید؟ راضی بودید؟
کلا چجوری یود؟
من خیلی استرس دارم برا بیهوشی یه جا رفتم گفت کلینیک دندون پزشکی مهر انجام میدن
اصلا دوست نداشتم با بیهوشی کار کنه ولی پسرم سه تا دندون درست کرد سر آخری خاک بر سر دکترها اولش بی حسی نزد چون عصب کشی مجدد بود. خیلی دردش گرفت پسر منم از یه چیزی بترسه خیلی دیر از ذهنش می‌ره. الان حتی جای دیگه هم برا معاینه نمیاد اصلا
دندونش آبسه کرده دوتا عصب کشی دیگه هم داره که یکیش درد می‌کنه
اصلا آنقدر استرس بیهوشی دارم براش
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فاطمه مامان فاطمه ۴ سالگی
طبق تایپک قبلی دخترمو بردم بیمارستان مطهری دکتر براش یه دونه قطره پلامیدگات و استامینوفن نوشت قبل رفتن دخترم یه بار استفراغ کرد دکتر گفت احتمالا اسهال هم بشه که شد ،دکتر یه دونه هم آمپول نوشت گفت اگه با قطره خوب نشد آمپول رو بزنم الان خداروشکر بهتره ،بیمارستان که بودیم سرش خیلی داغ بود ولی دکتر معاینه کرد گفت تب نداره استا هم نخورده بود ،مگه میشه سر بچه داغ باشه ولی تب نداشته باشه؟؟؟؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دلانا مامان دلانا ۳ سالگی
سلام به همه ی مامانای گل .امیدوارم حال همگی خوب باشه . حال من ک اصلا خوب نیست .خوردم زمین پام شکسته گچ گرفتم خونه زندگی رو هواه از ریخت و پاشی . دختر بزرگمم چند وقته سر درد داره . بردم پیش دکتر گفت که اگر سردرد همراه با حالت تهوع و تاری دید باشه نگران کننده است ولی اگر هرز گاهی سر درد داره اشکال نداره. اعصابم ریخته به هم اگر چیزی نیست پس دردش برای چیه . خیلی نگرانم .چیکار کنم . با یه دکتر دیگه هم مشورت کردم گفت سی تی اشعه داره خیلی ضرر داره .ب نظر من. فقط سینه زیت داره
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۴ سالگی
بعد توی اتاق عمل دکترم گفتم هیچکسو ندیدم گفت دخترم نگران نباش همه پشت در بودن شوهرت خیلی نگران بود گفته بچه نمیخوام خانوممو سالم می‌خوام گفتم پسرم نگران نباش هم خانومت هم پسرت رو سالم تحویلت میدم 🥹منم می‌خندیدم و خیلی روحیه گرفته بودم دکتر بی حسی آوردن روی سرم که آمپول بی حسی از کمر زد دراز کشیدم ولی وقتی دکتر تیغ رو زد من فهمیدم و گفتم حس دارم و دیگه هیچی نفهمیدم و بیهوش شدم بعد بهم گفتن چون استرس. داشتم و تب داشتم بی حسی اثر نکرده . من بیهوش شدم و با صدای گریه پسرم بیدار شدم و میگفتم این صدای گریه پسر منه میگفتن آره اسمش چیه و گذاشتن کنار صورتم و نشونم دادن و گذاشتن تو دستگاه و دکترم متخصص کودک آورده بود روی سر بچه همونجا چک کرد و بعد بردنش و صدای دکترم توی گوشمه هنوز که گفت دخترم بچهت ماشاالله بچه خوبیه فکر نمی‌کردم اینقدر بچه خوبی باشه .محمدحسین توی ۳۵ هفتگی با وزن۲.۵۰۰ بدنیا اومد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان کنجد مامان کنجد ۳ سالگی
سلام خانومای گل... پسرم مریض شده تنهایی نمیتونم ببرمش دکتر چون از دکتر میترسه باباش هم باید باشه... الان جفتمون مریض شدیم...
هم گلوش درد میکنه، هم سر درد داره هم آبریزش بینی... یه شربت بهم معرفی کنید برم براش بگیرم...
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان سپهر مامان سپهر ۴ سالگی
نمیدونم چکارکنم واقعا پسرم دسشویی رفتن به من وابسته است حتی مهدکودک هم مدیر چون آشنا بود قبول کرد هر موقع جیش داشت من ببرمش
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
مامانا من اومدم روستا پسرم چندروز پیش تو حیاط بوده از بیرون صدای سگ شنیده و گربه هم توی حیاط بوده که اون لحظه گربه هم از صدای سگ فرار کرده تو دست و پای بچه اینم بدو بدو با جیغ داد اومد سمت خونه حالا انگار همش از تو‌حیاط میترسه جای دیگه ای هم میبرمش از صداهای بیرون میترسه از حیاط وحشت داره میگه اونجا هیولاس چه کنم باهاش🥺
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان سپهر مامان سپهر ۴ سالگی
اینم کاردستی که برای پسرم درست کردم البته با عشق درست کردم خودش هم خوشش اومد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نفس تهران مامان نفس تهران ۴ سالگی
سلام خانوما پسر من ۵٠ روزشه
می‌خوام ببرمش برای ختنه
من فقط دکتر مقیمی و‌میشناختم که میگن رفته سفر و شهریور میاد
اون موقع هم پسرم ٣ ماهش تموم میشه و اذیت میشه
شما کسی و میشناسید که کارش خوب باشه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فندوق مامان فندوق ۴ سالگی
خانما پسرم هسته عناب کرد تو دماغش هرچی گفتم فین کن در نیومد با سرم شستشو زدم داخل اون سوراخ بینیش که خالیه چیزی نیومد
بردم دکتر نگاه کرد گفت دیده نمیشه با یه چیز خیلی بلند کرد داخل دماغ بچم انقد زجر کشید و جیغ زد همینجور خون از دماغش می‌ریخت آخر گفت فکر کنم رفت تو حلقش اگه فردا ترشح چرکی داشت بیارینش
کسی تاحالا از اطرافیان همچین مشکلی واسش پیش اومده؟
خیلی گریه کردم بچمم انقد گریه کرد خوابش برد دارم دق میکنم😭😭😭😭
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامان ها من امروز برای اولین بار دخترم رو بردم کمپ تابستانه بعد از خوردن چاشتش من اومدم خونه و به مربی سپردمش؛وقتی رفتم دنبالش دیدم صورت دخترم قرمز اول فک کردم پشه زده بعد که نگاه گردم دیدم نه مثل پنگول کشیدن هست ازش پرسیدم به من گفت با یه بچه دعوام شده اون من زده منم زدمش در صورتیکه اصلا دخترم گریه نکرده و به مربی چیزی نگفته،من ازین موضوع ناراحتم که دخترم چیزی نمیگه یا حتی گریه نمیکنه.....
الان من چجوری بهش بگم که باید به مربی بگه؟
آخه اون شب هم با پسرعموش دعوا افتادن هم دیگه رو زدن یکی این زد یکی اون،پسرعموش گریه میکرد اما دختر من نه
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان مهدیار مامان مهدیار ۳ سالگی
مامانا من چند وقته خیلی عصبی میشم حتی برای کوچکترین چیزا
مثلا یه چیزی سرجاش نباشه یا مثلا از اون ساعت موردنظرم رد بشم کارام مونده باشه
اصلا خیلی درمونده ام تنهام آدم دلسوزی ندارم خونه کسی رو ندارم که برم و واقعا دلش با من باشه
همه مسئولیت پسرم با خودم حتی دستشویی با باباش نمیره صبحا یک ساعت صبحانه بده ظهرا و شبا هم همینطور باز مسواک و موقع خواب هم که کتاب خوندن
خداروشکر میکنم همین که پسرم سالم البته مشکلات کوچیک داره ولی خوب از همه دنیا خسته ام
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان برسام مامان برسام ۳ سالگی
خانما چندباره که پسرمو میارم پارک بچه ها که جیغ جیغ میکنن این ناخن میجوعه انگار استرس میگیره بعد چندروزه که گفتم همش جیغ میزنه هوار میزنه الان دقت کردم این دختر بچه ها جیغ میزنن اینم شروع می‌کنه..یه نظرتون چکار کنم یه مدت نیارمش پارک ؟؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 ۴ سالگی
💓💓💓💓💓💓💓

واقعا بارداری طبیعی و بچه سالم و صالح نعمتیه که خدا به هرکسی نمیده، کاش قدر دسته گل هامونو که خدا اینجوری بدون دخالت شخص ثالث گذاشته تو بغلمون رو بیشتر بدونیم!

درباره IVF و PGD سؤال می پرسم تک و توک کسی جواب میده ...
هزینه فقط یه آزمایشش 30 تومنه که تازه ببینن آیا میشه کاری کرد یا نه ...

اولین بار دخترخاله ام بعد از کلی آزمایش روی یکی از برادراش فهمیده بود ناقل یه بیماری ژنتیکیه و بهمون گفت که همه دخترخاله ها هم باید آزمایش بدن که ناقل هستن یا نه ...
من همیشه دلم میخواست زود ازدواج کنم، وقتی با همسرم آشنا شدم، گفتم پسرهای خانواده ما ممکنه همچین مشکلی داشته باشن با اینکه هنوز آزمایش نداده بودم، با توجه اطلاعات کمی که داشتم گفتم درمانی هم نداره؛ ۲سال تمام به خاطر اینکه خودش و خانواده اش عاشق فرزند پسر بودن ، از هم فاصله گرفتیم و من دچار افسردگی و خونه نشین شدم و اونم خودشو زد به بی خیالی و خوشگذرونی و ادامه زندگیش ...
تو فاصله اون ۲سال چندبار برای آزمایش ژنتیک و مشاوره پیش دکترای چند تا مرکز رفتم و فهمیدم منم ناقلم متأسفانه ...
به کسی نگفته بودم و خودم می رفتم دنبالش ...
اون روزی که جواب آزمایش رو گرفتم، رو نیمکت تو حیاط بیمارستان بقیه ا... نشسته بودم، بیدارِ بیدار بودم، خواب نمی دیدم!
سردرد گریه فشار عصبی هیچ کدوم نمیتونست مشکلمو حل کنه و دردم کم کنه چون خدا منو اینجوری آفریده بود!

ادامه در کامنت ها 👇
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ساناز مامان ساناز ۳ سالگی
خانم ها میشه اگه تجربه ای دارید کمکم کنید
دخترم وقتی دو سال و یک ماهش کلاس مادر و کودک میبردمش برای اینکه زده نشه و تازه داره کلاس میره به جای هفته ای سه بار هفته ای یک بار میبردمش ولی برای ترم جدید شوهرم به خاطر یه اتفاقی گفت نمیخواد بره خود دخترم هم خیلی همکاری نمی‌کرد که گفتم اقتضای سنشه دیگه کلاس نبردمش چون خودش هم مایل نبود تا پارسال که تازه اومدیم توی این خونه جایی رو بلد نبودم.نزدیک خونمون یه مهد کودک هست بهش گفتم دوست داری بری گفت آره تا سه جلسه رفت و دیگه نرفت و چیزی هم بهش نگفتم گفتم بزارم هر موقع خودش خواست میبرمش.از توی حرفایی که زد متوجه شدم مهدکودک رو فقط لحظه های بازی کردن و تغذیه خوردنش رو دوست داشته بقیش رو نه به خاطر همین نرفت دبگه.گفتم خوب ببرمش کلاس بازی و ورزش وقتی بردمش هم نموند چون توپی که می‌خواست برداره رو یه پسری اومد زودتر برداشت دیگه گریه کرد و گفت نمیخوام.بعد از اون روز خانه بازی میبردمش خودش هم میگفت بریم مهدکودک میگفتم گفتی نمیخوای بری دیگه.وقتی بچه های فامیل رو دید کلاس و باشگاه میرن گفت بریم بهش گفتم میری گفت آره.گشتم دنبال کلاس تا کلاس بازی و ورزش پیدا کردم خیلی خوب همکاری می‌کرد و دوست داشت تا چهارشنبه یکی از بچه ها بهش خورد افتاد زمین و دوباره گریه کرد و گفت نمیخوام برم
از راه همدلی و همکاری هم وارد شدم ولی خیلی تاثیر نداشته
حالا موندم چیکار کنم دارم دیگه روانی میشم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر