سوال های مرتبط

مامان پرهام و رهام مامان پرهام و رهام ۱ سالگی
سلام شبتون بخیر.‌تجربه ی من از روز اول از شیر گرفتن پسرم و خواستم باهاتون اشتراک بزارم و هم بمونه ب یادگار. ساعت ده و نیم صبح ی فیلم گرفتم و شیرش دادم و دیگه تمام . اوایلش خوب بودم خودم همسر برادرمم که پسرم و خیلی دوست داره تمام مدت سرگرمش میکرد. ولی کم کم خودم دلتنگش شدم. حس کردم ازم دور شده چند بار اومد سراغم گفتم بوف شده نازش کرد بوسش کرد نگاشون کرد . دوباره بازی بازی دورش میکردیم . از ده صبح تا یک و نیم شب نخوابید چون فقط با شیر عادت داشت بخوابه . همه جور تنقل مفید و غذا هم دادم البته کم و بیش خورد. برای اخر شبشم معجون درست کردم . بلاخره روی پام با شعر در قندون لب خندون😁خوابید . من تدریجی نتونستم بگیرم چون شب تا صبح سینم میبایست تو دهنش میبود و روزا هم اصلا نمیخوابید بدون شیر و هرجا میرفتیم باید میخوابیدم شیرش میدادم . خوراک خوبی هم نداشت. و نگران دندوناش بودم. حس میکنم از هم جدامون کردن . خیلی ناراحتم. تا ی گوشه گیر میارم میزنم زیر گریه .دلم برای بوش تنگ شده . دلم میخواد بغلش کنم بچسبونمش ب خودم . خیلی دلم گرفته . کاش یجوری بود خودشون میگفتن دیگه نمیخوریم . الان ک خوابیده انقد گریه کردم سر درد گرفتم و چشام پف کرده.شاید ب نظرتون مسخره باشه ولی واسه من خیلی جدیه. حس. میکنم ی روزه مرد شد و شبیه پسر بزرگم شده . 😭