مامانا بیاید از سوتی کوچولوهاتون بگید بخندیم😅
من یه سوتی دارم از ویانا که هروقت یادم میاد هم خنده ام میگیره هم خجالت زده میشم
رفته بودم مطب دکتر خیلی الاف شدم بچم چند ساعت مونده بود تو پوشک من دیدم اصلا جیش نکرده پوشکشو درآورم همچین که پوشکشو درآوردم صدام کردن برم داخل ویانا هم شلوارک پاش بود
دکتر کار آموز داشت
در حالیکه با دکتر صحبت میکردم دیدم کارآموز داره دستمال کاغذی میندازه کف مطب و طی و جارو میاره اولش خیال کردم آب ریخته بعد دیدم نه خانوم جیش کرده بقدری جا خوردم و هول شدن از خجالت نمیدونستم چیکار کنم مغزم رد داد کلا ویانا گرفتم بغلم بدون هیچ حرفی از مطب فرار کردم😅
هنوزم دارم فرار میکنم
اینجا کجاست؟
یعنی اونا چی گفتن پشت سر من خیلی نامردن خیلی الافمون کردن تو مطب😅
حالا بچت جیش کرده یه معذرت خواهی چیزی چرا اونجوری زبونت بند میاد زن؟ بدون خداحافظی بدون هیچی میذاری میری😅

من معلمم و الان مرخصی زایمانمه ولی فرم انتقالی پر کرده بودم که از شازند بیام همین اراک راحتتر باشم.انتقالیم رو موافقت نکردن و باهمسرم و پسرم رفتیم اداره شازند. برای دیدار با رئیس اداره نوبت گرفتیم و بعداز کلی علافی بالاخره رفتیم اتاق رئیس.
تا شروع کردیم به صحبت پسرم شروع کرد به پیپی کردن، پیپی کردنشم همیییشه با یک عالمه سروصداست😂😂😐هیچی دیگه اون پیپی میکرد من هی بلندتر صحبت میکردم که صدای پیپی کردنش رو رئیس اداره نشنوه😂😂
خدا میدونه چقدر سخت بود جلوی خودمو بگیرم و نخندم😅

دیروز رفتم خرید با دخترم اومدم حساب کنم یه صندلی بقل میز فروشنده بود نشوندمش تا از کیفم کارت دربیارم اون اقا حساب کنه لحظه ای بود که رمزو گفته بودم و منتظر کاغذ رسید بودیم و درسکوت من و فروشنده به دستگاه پز نگاه میکردیم دخترم خیلی ریلکس خودشو یور کرد و گوزید🤣🤣🤣🤣🤣بعدم گفت آهااان🤣🤣🤣😅
منکه اصلا به روی خودم نیاوردم و همچنان به دستگاه پز خیره بودم فروشنده هم همینطور😁

یبار تو سوار ماشینی شدیم که راننده اش آشنا بود بعد ماشینش کولر نداشت حالا این مرد خیلی حرف می‌زد هم من هم دخترم خیلی کلافه شده بودیم یهو دخترم با صدای بلند گف مامان این مرده چرا ساکت نمیشه چقدر حرف میزنه سرم درد گرف 🤣🤣🤣🤣 اون موقع دوسال و نیم بود راننده ساکت شد یکم دوباره شروع کرد حرف زدم دخترم یهو مستقیم بهش گف عمو میشه یکم ساکت بشی🤣🤣

خب چرا دراورده بودی پوشکش رو 🤣🤣🤣

🤣🤣🤣عزیزممم
فرارو به قرار ترجیح دادیا