۵ پاسخ

حالا فک کردم چی میخوای بگی😂😂

ی متن سوزناک نوشتی ک تو ریکاوری چی گفتی😃

خخخخخخخ

عجب دغدغه ای خواهر بیخیال

خب میگفتی قبل عمل برات ظبط کنن🤣🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان نور✨💙 مامان نور✨💙 ۸ ماهگی
چه اتفاقی توی بیمارستان انزلی افتاد که طی دو هفته دو تا نوزاد اونجا فوت شدن؟🥲😔
واقعا آدم از ته دل ناراحت میشه،بابت ۹ ماه انتظار و سختی و اینهمه هزینه که مادر میکشه و اخرش این فاجعه اتفاق میوفته و تمام اون دلبستگیها و آرزوهای یه خانواده اینجوری نابود میشه.
واقعا پروسه زایمان که در واقع با جونه دونفر در ارتباطه نباید دست کم گرفته بشه.نمیگم این اتفاق فقط توی مراکز دولتی میوفته ها ولی بارها و بارها پیش اومده که مادر رو‌انقدر نگه میدارن تا طبیعی زایمان کنه ولی مادر شرایطش رو‌نداره و جون خودش و بچه به خطر میوفته و یک عمر پشیمونی به همراه میاره،به نظرم حتما از قبل باید پزشک متخصص رو‌انتخاب کرد و‌نوع زایمان رو‌مشخص کرد تا بعدا اینچنین ضربه روحی و جسمی به ادم وارد نشه،الانم یکی مقصر باشه که هست،اون نوزاد دیگه زنده نمیشه،قلب شکسته ی خانواده مثل قبل نمیشه
باید به خودمون رحم‌کنیم به نوزادمون.به متخصص و بیمارستان خوب مراجعه کنیم.
امیدوارم هیچکس هرگز همچین چیزی رو‌تجربه نکنه😔
مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
مامانا بیاین از خاطرات زایمان بگیم
من از اول بارداری همش میگفتم زایمان طبیعی دیگه خیلی هم شوق داشتم برا زایمان طبیعی اصلا نمیترسیدم روز روز شد رسیدم ۳۴ هفته ترس افتاد تو جونم از ی صبح تا عصر گربه میکردم میگفتم من زایمان طبیعی نمیخام میخام برم سزارین
دیگه شوهرم نا احت شد گربه میکنم آدرس ی دکتر پیدا کرد رفتم پیشش گفت کارم کردم و اوکی شد روز چهار شنبه رفتم‌پیش دکتر گفت جمعه بیا برا عمل
من شب پنج شنبه رفتم عروسی که جمعه صلح برم عمل دکتر پیام داد عملت افتاده برا جمعه باز جمعه شبم رفتم عروسی کلی رقص کردم و ۴ صبح اومدیم خونه ۶ صبح رفتیم بیمارستان و ۹ رفتم اتاق عمل بی حس شدم خیلی ار اتاق عمل می‌ترسیم ولی قشنگ ترین حس دنیا بود برای ی زندگی جدید دیگهخاهر بزرگترم همرام بود وقتی خاستم برم تک اتاق عمل شوه م و خاهرم گریه کردن منم گربه کردم
دیگه رفتم عمل شدم و تو اتاق عمل نی نیم آوردن پیشم
بعد دیگه شوهرم تو آسانسور نی نی رو دیده بود و ازش عکس گرفته بود برا همه فرستاده بود این بود داستان ما شما هم بگین