امروز خیلی روز بدی بود😔داشتم ظرفارو میشستم دیدم آوا داره سرفه میکنه رفتم نزدیکش دیدم نفسش بالا نمیاد دست کردم توی دهنش تا او‌ن اخر انگار یه چیزی بود ک نمیزاشت بچم نفس بکشه محکم میزدم پشتش جیغ زدم داد کشیدم گفتم بچم داره میمیره همسایمون اومد ازم گرفتش زد پشتش هیچی نبود ولی خودم حسش کردم ک یه چیزی بود ته حلقش خیلی گریه کرد، ترسید، الان هم خیلی بی قراری میکنه میگم احتمالا با ناخنم ته حلقش رو زخم کردم، خودمم پاهام بی حس شده درد میکنه ب خاطر اینکه ترسیدم نمیتونم روی پاهام وایسم، نمیدونم چیکار کنم گلوش درد گرفته بچم، اعصابم بهم ریخته😔😔 از وقتی زایمان کردم خیلی کم تحمل شدم، دل نازک شدم، یه اتفاقه کوچکی ک میفته تو بغلم میگیرمش و گریه میکنم تا آروم بشم، نمیدونم چرا اینجور شدم، من اینجور نبودم😔

من همش عصبیم میخوام برم پیش روانپزشک شما هم حتما برو گریه کردن و دست پاچه شدن یا عصبی شدن جلوی بچه خیلی بهش آسیب میزنه

مایعات ولرم بده بهش فرنی ولرم و حریره بادام این چیزا درست کن اگه گلوش زخم شده بهتر میشه خودتون هم یه آزمایش خون بدید احتمالا کم خون هستید و ویتامین د ۳ خونتون کم هست دارو بخورید بهتر میشید ان شا الله

عزیزم همیشه بذار حال خوبت برا بچه باشه
ینی چی آخه بغلش میکنم گریه میکنم
بهش استرس نده گناه داره بذار شاد باشه

دیروزدخترم بیسکویت پریدتوگلوش زدم پشتش هیچی نشدبعددوردستم فشارش دادم انگاررفت پایین وکلی گریه کردبازهم خداروشکرآب سردبهش دادم

نبایددست توحلقش میکردی یاپسشت کمرش میزدی یابصورت حلقه دستاتوروی معدش فشارمیدادی

همسرت نبود ببریش دکتر؟