بالاخره منم نیمی از راه و رفتم 🥲🥹🤰👩‍👦
با وجود یه بچه اصلا متوجه نشدم
سرگرمی زیاد
استرس
همه چی
اما خداروشکر تونستم تا اینجا بیام
فقط از خدا میخام تا آخرش منو برسونه
بتونم بقیه راه هم با سلامتی برم ، با وجود یه پسر شیطون که اذیتم میکنه فقط دلم میخاد بگذره این دوره بارداریم که خیالم راحت بشه
هرچند اون پسرم شیطون و وزه، که تکوناش دنده منو در حال شکوندن بود
عوضش این دخترم مظلوم
یه تکون محکم نمیخوره من ذوق کنم ، میدونه چقد منتظرم برای همین ریلکس😄🥹🤰
من به فدای جفتتون که یکی قلبمه یکی جونم
میگن هرچیزی دوران خودشو داره
اما این دوران بچه داشتن با همه چی فرق داره
قشنگترین قسمت زندگی همینه
باشن ، بریزن ، بشکنن ، خستت کنن ، اما با وجودشون هیچی به چشمت نمیاد
همینی که کنارتن خونه رو قشنگتر کردن، اسم مادر و پدر رو میزارن برای ما
همین کافیه تا روزی هزار بار بمیری و زنده بشی براشون
دوستون دارم وصله های جونم ❤️❤️👩‍👦🤰

تصویر
۴ پاسخ

میشه هروقت میری حرم واسه منم دعاکنی خیلی محتاجم🙏
خیرببینی😢😢

هم نوشته خودت زیبا بود هم متن عکس😍😍
منم دقیقا همین شرایط تورو دارم خداکمک کنه بقیشم به سلامتی بگذره🙏

😍😍😍😍😍

ای جانم انشاالله که صحیح و سالم بغلش کنی😍

سوال های مرتبط

مامان پسته پسر مامان پسته پسر روزهای ابتدایی تولد
از روی عادت قبل خواب گهواره رو باز کردم...
اولین چیزی که به چشمم خورد عوض شدن صفحه و تغییر حالتش بود‌...
برام نوشت که به نیمه راه رسیدیم!
خدای من
یعنی من و پسرم تونستیم نصف راهو بیایم،با اینکه تا به هم همو ندیدیم ولی از همه کس بهم نزدیکتریم
با اینکه تا یه حال صورت خوشگلشو ندیدم ولی ۵ماهه هدفمون هر دو یه چیزه
پا گذاشتنش به این دنیا
میفهمم که با اون تن کوچولوش چقدر داره برای زندگی تلاش میکنه
با خودم میگم
یعنی اونم دوس داره منو ببینه؟اونم مثل من به این فکر میکنه که صورت مامانش چه شکلی؟یعنی اونم مثل من دوسم داره؟
حتی از فکر کردن بهش هم قند تو دلم اب میشه
ناخوداگاه دستمو میزارم روی شکمم و نازش میدم،پسر کوچولوی من
هیچ وقت هیچ کس رو اندازه بابات دوس نداشتم ولی الان وقتی حس میکنم یه ورژن کوچولو ازش تو دلم داره وول میخوره و واسه زندگیش تلاش میکنه حس میکنم چقد خوشبختم
دلیل خوشبختیم بی مشکل بودن و اسون بودن شرایط زندگیم نیست
دلیلش فقط و فقط تویی ...که اومدی تا من مادر شم
صفتی که تا به حال هیشکی بهم نداده بود.
مادر