۱۵ پاسخ

اگرچه که میدونم سخته و دوست داری اینقدر تو هم نباشید اما نوه است تمام دلخوشی شون اونه هر وقت میخواد ببرش اجازه بده ولی من اگر بودم وقتی میپرسید چرا گریه میکنه میگفتم چیزی نیست تا کم کم بدونه جواب نمیدی و کمتر بپرسه

فک نکنم سر دخالت باشه
چون منم با مامانم تو ی ساختمونیم طبقه پایینه بچها اگ گریه کنن صدا میزنه یا زنگ میزنه چیشده از سر نگرانی
ولی من و شوعرم همدیگرو بکشیم هم کاری نداره😄
ولی بابت خاله گفتن.من خواهرم واقعا خاله نیست مثل مادره دختر کوچیکم صداش میکنه مامان من حتی خوشحالم میشم ازین موضوع
ولی یبار دختر بزرگم به عمش یا جاریم گفت خاله گفتم خاله شما فقط خاله تونه نه کسه دیگه ای (خوشم نمیاد جایگاهاا عوض شه) و حتی دختر بزرگم ک ۶سالشه به هیشکی غیر خالش نمیگه خاله
ب مامانا دوستاش میگ مامان مرسانااجون و...

منکهواقعن از تح دل میگم عاشق مادر شوهرمم هر چی هم بگه به این دید نگاه میکنم کی دلسوز تر از مادر برا پسر پس هیچ وقت بدیمونو نمیخواد

اینا همش از سر دلسوزی چرا دید مثبتش نگاه نمیکنی عزیزم اونا میخوام کمکت کنن ولی نمیدونن تو سر این چیزا بدت میاد

دقیقا من😐😂

اونکه ب جاری خاله بگه بده فشنگ جدی برخورد کن بگو دوست دارم بگه زنعمو جون یا اسم بگ خالش فقط خاله صدا بزنه
برا بردنم قشنگ روزی دوساعت بفرست بره بابا ب خونه وغذات برس بعد برو تشکر کن. بگیرش

البته پدرشوهرمنم طبقه پایینه تا انیل گریه میکنه صدا میزنن ک چیشد؟بیارش بدع ب ما

من جات باشم اصلا ب هیچ عنوان نمیبرم تا خودشون بیان بگن بیارش

چقدررررر منی تو

تو خیلی خوب رفتار کردی
دخالت تو تربیت واصلا دوست ندارم
چقدر بده که اینقدر خونه هاتون نزدیکه

منم طبقه بالای مادر شوهرم هستم،واقعا کمکم هستن همیشه کمکم نورا رو نگه میدارن منم به کارام میرسم،دخترمم عادت‌کرده بهشون منم کاریش ندارم

منم طبقه مادرشوهرم طبقه بالایمونن یعنی عین همین رفتاروکهدمیگی پسرم گریه میکنه میان درمیزنن که چشه بچه
برمیدارن می‌میبرنش، پسرمم بهشون عادت کرده عموشم باهاش بازی میکنه من دخالت نمیکنم بلاخره نوه اشه دوسش دارن خودمم یکم استراحت میکنم هرروزعصرامیره تاشب موقع خواب

بنظر من از دوستیه
اینقدر زندگیو سخت نکنین

وای چ‌شرایط سخنی

خلاصه عصری همسرم اومدگفتم به مادرت بگو قرار نیست بچه من هرموقع گریه میکنه من بیام جواب بدم که چرا داره گریه میکنه دوباره عصری داشت گریه می‌کرد مادرشوهر پدرشوهرم صدا زدن چرا گریه میکنه شوهرم به مادرش گفت صدا نزن بدتر میشه پدرشوهرم برداشت گفت خاک بر سر خودت و زنت که محبت حالیتون نیست زنت و پسرتو اینطرف ببینم خونه رو آتش میزنم انگاری پسرت کیه حالا میترسی مادرت بخورش کلی حرف بار من و شوهرم کرد منم ساکت لام تا کام حرف نزدم توقع دارن پسرم هرروز بره اونجا اگه نذارم میگن کلا دیگه نیاد شما باشین چ رفتاری میکنین؟

سوال های مرتبط