۹ پاسخ

پرام نمی‌ریزد چون باورت کردم چند بار برای من اتفاق اوفتاده آخرین بار هم شیشه شیر یوسف روی لباسشویی بود من تو اتاق بودم یهو یه صدای بلندی اومد از آشپزخونه که انکار کسی این شیشه شیر رو زده به کابینت سریع دویدم سمت آشپزخونه دیدم شیشه شیر اوفتاده رو زمین 🙂 ولی اصلا نترسیدم چون تو تلویزیون رقیه شریعیه گذاشته بودم بی تاثیر نبود حس میکنم از اون عصبانی شد

سلام عزیزم من گاهی حس میکردم یه چیزایی تو خونمون ولی اینقدر واضح نبود میترسیدم مامان بزرگم گفت قران بیشتر بخونین نمازتو اول وقت بخون بعد اسپند بیشتر دود کن توش نمک و کندر هم بریز
و تو خونه بذار صدای قران پخش بشه
میگن شوره جن هم خوندنش خوبه شرایط من بهتر شد بااینکارا باز تا یکم فکرمیکنم داره شروع میشه همینکارا رو تکرار میکنم

عزیزم صوت قرآن بذار توو خونتون پخش بشه به چیزیم فکر نکن توکل کن به خدا

من چکار کنم جدیدا حالم خیلی بده شده حتی یه رو زخیلی خودمو زدم همسایه گفت زنگ بزن ملا امروز زنگ زدم دقیقا همه راست گفت چند شب هست وسط شانه هام درد می‌کنه و حالم بده گفت یا تمام استخونام درد میگیره باز یهو ساکت میشه دردش زنگ زدم گفت همزاد تت اذیت می‌کنه با پری زده وسط شانه رو گرفته بدون اینکه بهش بگم

و یه چیز دیگه دخترم و پسرم از آینه و عروسکهای تو اتاق خواب شون می‌ترسند میگن چشمای عروسکام تکون میخوره و دقیقا دو سال میشه تمام عروسکا رو جمع کردن برای آبجیش عروسک گرفتم اونم الان نیست معلوم نیست دخترم تا پدیدش کرد از اون جدیدا میترسید دخترم دقیقا الان 11ساله هست

عزیزم اگه بگم پشمات می‌ریزه دخترم بزرگم2ساله بود دقیقا نصف شبی بلند شده بود رفته نزدیک در دقیقا یه جن اومده با چادر سفید چاق و قد بلند داد میزد خاله کبری نرو من از صدای بچه بلند شدم اون جن به چشمم دیدم فقط بچه برداشتم آوردم سر جاش گفتم خاله کبری نیست بخواب همیشه هم چون تنهاییم قرآن و چاقو بالا سرشون میزاشتم دیگه بر نگشتم پشت سرمو نگاه کنم رفتم زیر پتو چون ترس داشتم و از زیر پتو چشمام بیرون بود اومد آروم از کنار پام رد شد در اتاق خواب رو باز کرد حتی صدای در هنوز تو گوشم هست منم بعد چند دقیقه بلند شدم چاقو به دست و قرآن به دست رفتم تو اتاق دیگه نبود و هنوز اثراتش هست بچه هام از اتاق خواب می ترسند اگه داخل اتاق بزارم در رو ببندم جیغ می‌کشن و روی تختاشون نمی‌خوابن و وو

۴قل بخون

حتما از توی ابچکون ظرفی جاب جا شده یا توی کابینت ها

داستان قبل رونمیدونم ولی گاهی پیش میاداینجورچیزا

سوال های مرتبط

مامان نیکی خانم مامان نیکی خانم ۲ سالگی
پیرو تاپیک قبلی
دیشب نیکی ساعت ۸ خوابید بر خلاف شبای دیگ زود خوابید چون بعدازظهر نخوابیده بود ساعت ۱۱ آوردمش تو هال مثل هرشب گذاشتمش تو رختخوابش شیر خورد خوابید منم رفتم تو اتاق (تو اتاق رو تختش نمیخوابه ماهم بخاطر اون تو هال میخوابیم)همینک نشستم دیدم بیدار شد سرحاال بود انگار خوابشو کرده بود ب باباش گفت مامان رفت مدرسه؟اونم گفت اره گفت پس آب بده
اب داد و کلی پیش پیشش کرد و رو پا گذاشتش هی نق میزد مامان مامان یهو اروم میشد حرفای عادی میزد منم پشت در قایم شده بودم تا اینک بعد نیم ساعت دیدم صداشون نمیاد منم دراز کشیدم تو اتاق ولی در باز بود یهو پاشد مامان مامان کردو همسرم بغلش کرد و راش برد یهو تو تاریکی منو دید گفت عه مامان هست و...همسرم گفت نه مامان نیست رفته مدرسه باز هی نق میزد و اروم میشد گاهیم گریه بلند و بد میکرد نیم ساعت دیگ هم گذشت تو اون تایم همش با خودم فک میکردم من اگر بخوام شیرشم قط کنم باید بغلم باشه نمیشه که همزمان من هم از خودم محرومش کنم هم از شیر جفتش براش خیلی سخت میشه بخاطر همین از اتاق اومدم بیرون و بغلش کردم تا ده دقیقه محکم بغلم کرده بود و فشارم میداد بعدش گفت جی جی بده و خوابید تا صبح قبل رفتنم تو خواب بهش شیر دادم و رفتم گفتم یوقت بد قلقی نکنه مادرشوهرمو اذیت کنه خیلی گریه کردم با هر اشکش اشک ریختم و تصمیم گرفتم یهو باهم قط کنم چن وقته دارم سعی میکنم بهش کم شیر بدم ولی انگار ولعش بیشتر شده و بیشتر میخواد و میخوره حالا مدرسه تموم بشه یکاریش میکنم