۷ پاسخ

ولشون كن بابا هیچی سر در نمیارن الکی فقط استرس میدن

من که بهداشت محلمون خیلی خوبو محترمن بیشتر از یه ساعتم زمان نمیبره کارم پیششون من که خیلی راضیم هم دکتر شخصی میرم هم بهداشت

من ک هر دو هفته میرم ب وزن میگیرن و صدای قلب بچه

خب برو دیگ اشکالش چیه برو فقط وارد سیستم میکنن و وزن و فشارت میگیرن هر کاری خواسی انجام بدی زیر نظر دکتر متخصص باش ولی در کل بهداشت هم باید رفت بعدا برای واکسن و اینا ب مشکل میخوری

من که هر بار زنگ زدن ، گفتم سرم شلوغه کار دارم نمی‌رسم ، زیر نظر دکتر هستم، فقط یک بار رفتم واکسن کزاز زدم و چند تا از سونو ها و آزمایش ها رو بهشون دادم. دیگه هم نمیخوام برم

خب چرا نمیری برا از سر باز کردن برو

😂😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان مهرانا مامان مهرانا ۱ ماهگی
پارت ۲
نصف شب رفتم سرویس دیدم لخته ازم افتاد منم زنگ زدم بیمارستان گفت باید بیای اینجا منم رفتم وگفت هنوز۲سانتی واشکال ندارع منم گفتم حالا که اومدم نوارقلبمم بدم دیگه گذاشت برام دیدم رفت گفت باید به دکترنشون بدم رفت واومدزنگ زدبه دکترخودمم صحبت کرد گفت بستریش کنید چون نوارقلب خوب نبود دیگه منم بستری شدم وماماهمراه همونجابود میخواست بره گفتم نرو بمون برامن گفت توهنوز۲سانتی وحالابزارصحبت کنم گفتم بمون دیگه من میخوام رفت و گفتن اومدن گفتن بهم ماما همراه میخوای گفتم حتما میخوام رفته بودن به همراهیمام گفته بودن لازم نیست من چون از قبل به همسرم گفته بودم حتما باید باشه اونم گفته بودچه لازمه چه نیست حتما باید بالاسرخانومم باشه دیگه ماما از همون دوسانت اومدپیسم اول یه سرم ساده زدوبعدقرص زیرزبونی دادوگفت پاشوورزش کن تاسرش بیادپایین منم اومدم اسکات زدم گفتم ازبس اسکات زدم خونه زانوهام دردمیکنع رفت توپ اوردوبعدتوپ دردام بیشترشدرفتم روتخت حرکت سجده وچرخش کمردیگه اومدمعاینه گفت بهترشدی ساعت ۸ونیم رفتم توزایشگاه ساعت ۱۱من هنوز ۳سانت بودم دیگه گفت بیا کیسه ابو پاره کنم سریع دردات شروع بشه واییی هم پاره کرد دردام شروع شد شدید دیگه جیغ میزدم اومدگفت من گفتم به همه داره سریع پیشرفت می‌کنه خوبه چرا جیغ میزنی منم سردخترم اصلا دردنداشتم اینقدرراحت زایمان کردم ولی این دردام زیادبود برام ماسک آوردن فقط این جوربود که منگت میکرد حرفارو دیرترمیفهمیدم ودردارم دیرتر ولی قشنگ دردارومیفهمیدم حس میکردم همه جام میخوادتیکه بشه ازدرد
مامان فرفری💙 مامان فرفری💙 ۱ ماهگی
پارت ششم
دکتر ک اومد براش دلیل بستری شدن منو توضیح دادن گفتم دکتر منو مرخص کن گفت ک چرا نمیایی بیمارستان خودم عملت کنم گفتم چند میگیری گفت با بیمارستان انقدر میشه منم خوشحال شدم خیلی شمارشون گرفتم گفتم منو با رضایت خودم مرخص کن گفت باشه برگه رضایت مهر میزنم توهم فردا بیا برا سزارین کنم گفتم باشه انقدر خوشحال بودم ک قراره مرخصشم ک حد نداشت سونو گفت انجام دادم همونجا و ازمایش
رفتم سونو تو ویلچر بودم منو بردن ک مامانم اینا رو دیدم اومدن پیشم گفتم میخام مرخص شم همشون خوشحال شدن رفتم. سونو انجام دادم رفتم نشستم منتظر ک بیان ببرنم تو بخش اون خانومه دیگه میخاست زایمان کنه بردنش تو اتاق تا زایمان کنه اونم دکتر نمیومد بالا سرش ک دانشجو اتقدر هم سرش داد میزد ک نگو اونم همش جیغ میزدانقدر میترسیدم ک نگو تا ظهر طول کشید رفتم بخش زنگ زدم مامانم اومد باهام رفتیم تو حیاط ب شوهرم جریان گفتم
گفتم من باید حتما سزارین شم براش همه جریان اونجا ک چه بلایی سرم اوردن رو گفتممم
دیگه منتظر بودم تا دکتر بیاد دکتر اومد باهاش صحبت کردم برا سزارین فردا نامه هم داد ک مرخص بشم کارامو کردم و از اون بیمارستان شوشتری لعنتی در اومدم...
#بارداری
#زایمان
مامان حامیُ‌هیرا💙 مامان حامیُ‌هیرا💙 هفته سی‌وپنجم بارداری
بیاین از تجربه و اولین بار که حامله شدید و رفتید سونو بگید 🥹

من بگم ::
من دو بعد دوروز تاخیری بیبی چک زدم مثبت تیره شد .
یادمه چقدر گریه کردم تو بغل مامانم اونم دلداریم میداد .
بعد زنگ زد ب شوهرم گفت که مبارکه بابا شدی بعدش با شوخی گفت (مگه نگفتم مراقب باش دخترم هنوز کوچیکه )
شوهر گرامی هم باور نکرد 😐
خلاصه مامانم گفت عیب نداره یدونس باهم بزرگش میکنیم عیب نداره و فلان .
فرداش سریع رفتم دکتر سونو و آزمایش نوشت .
رفتم داخل گفت دراز بکش،کسی ک سونو انجام می‌داد آقا بود،کسی که تایپ میکرد خانم بود.
اون داشت سونوگرافی میکرد . منم منتظر بودم زود تموم شه پاشم برم
سونو رو چرخوند و چرخوند گفت براش ثبت کنید :
دوقلویی
دو ساک بارداری با دو جنین زنده
قلبشون هم تشکیل شده و منظم میزنه
سن حاملگی ۷ هفته و ۲ روز
وقتی گفت دوقلو یه لحظه انگار دنیا برام وایساد .
هنوز ک هنوزه صدای آقاهه از گوشم‌بیرون نمیره. چون واقعا انتظارشو نداشتم. ی قطره اشکم ریخت 🥲گفت خوشحالی یا ناراحت چند سالته گفتم ۱۸ و بلند شدم بیام .
بابام منو برده بود با موتور دم در دیدمش دوباره گریم گرفت و گفتم بابا دوتا اند یهو دیدم بابام داره میرقصه و خوشحاله گفت (خوبه که خدا دوست داشته) .
این‌بارهم مامانم زنگ زد ب شوهرم بهش گفت دوقلواند .
بازم باور نکرد 😐😂
خلاصه همه فهمیدن و تبریک گفتن .همگی بخاطر اش نذری خونه مامانم بودن .
همه‌تبریک گفتن غیر از مادر شوهرم 🙂 گفت شما بچه نمیخاستین دوتا شد و شروع کرد ب خندیدن .
دوباره گفتم مامان دوتا اند چیکار کنم گفت عیب نداره باهم‌بزرگشون میکنیم اینکه غصه نداره .
تموم.