۵ پاسخ

یادمه یه هفته ده روز آخر بود هانا رو باردار بودم اینجوری شد صبح تو خواب پریدم بالا سر مامانم بیدارش کردم چنان ترسیدم مامانم میگفت چیزی نیست عادیه من هی میگفتم میخوام برم سونو بدم دیگه یکم موندم برگشت بعد آروم گرفتم بعدش رفتم ضربان قلبش و چک کردم اینا

ولی این یکی مدام اینجوری میشه خیلی وقته هم شروع کرده تا اول ۳۵ هفته ام

خودشو یه جا جمع میکنه اگه دست بزنی به شکمت میتونی بفهمه

میدونم خیلی سخته منم همین بودم
این نیز بگذرد

عه منم ،بعد سرشونو فشار میدن قشنگ دوتا کله گرد وسط دلم میاد بیرون

موردیم دیگه

سوال های مرتبط

مامان کارِن🩵 مامان کارِن🩵 هفته سی‌وهشتم بارداری