سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
بیمارستان نجمیه تهران:
اتاق عمل کامل مجهز برای من سزارین اورژانسی شد دو نفر دکتر متخصص زایمان بودن و همزمان متخصص اطفال هم تو اتاق عمل بود و متخصص بیهوشی و حدودا تو اتاق عمل ۱۰ نفر بودن
برخورد پرستار ها و ماما ها (البته نه همشون) در کل خوب بود
دکتر قادری قبلش خوب بود ولی موقع زایمان اخلاق نداشت ولی تخصصش خوب بود
اتاق های بخش کوچک بودن و تو هر اتاق دو نفر بودیم
تفاوت اتاق vip با معمولی این بود که داخل اتاق vip توالت فرنگی داشت و پنجره به سمت خیابان بود و همراه آقا میتونست بیاد و تک نفره بود
سزارین با اتاق معمولی و پمپ درد و شکم بند و جوراب واریس و دارو ها حدود ۷ تومن شد
بخش دائم نظافت میشد و تمیز بود
و پرستار های بخش مدام سر میزدن و پیگیر بودن
ولی قبل زایمان شب بلوک زایمان بیمارستان سوت و کور یه اتاق ۵ تخته بودیم با ۳ نفر بیمار ماما هم خواب
اتاق سزارین و طبیعی هم جدا بود و نمیذاشتن همراهم بیاد داخل
اتاق زایمان یه تخته و دو تخته هم بود ولی خوب خیلی خلوت بود اون روز فقط من طبیعی بودم
ساعت ۷ صبح تا ۲ دکتر متخصص تو بلوک زایمان بود
مامان آر‌وید🥹♥️ مامان آر‌وید🥹♥️ ۲ ماهگی
مامان هانا و مانا مامان هانا و مانا ۱ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان آرمان
دوقلوهای من ۲۵ شهریور با ۳۷ هفته سن و وزن ۲۲۰۰ و ۲۴۰۰ تو بیمارستان آرمان به دنیا اومدن.
تجربه من از آرمان مجموعا عالی بود. هم بیمارستان تمیز و مرتب، هم پرسنل و پرستاری عالی، هم اتاق عمل عالی.
همه چیز طبق برنامه ریزی قبلی انجام شد، بدون معطلی و با دقت بالا. زمان عمل من ساعت ۲.۵ عصر بود، ساعت ۱۲.۵ رسیدم بیمارستان و بلافاصله پذیرش شدم، آزمایشها انجام شد، آنژیو کت وصل شد ولی سوند رو خواستم بعد از اسپانال وصل کنن که همینکارم کردن. تو اتاق عمل یک معطلی کوچیک بخاطر حضور دکتر بیهوشی سر یک عمل دیگه داشتن ولی اینقدر برخوردها و فضای اتاق عمل خوب بود من اصلا احساس اضطراب نکردم.
درد تزریق اسپانال بنظرم بیشتر از چیزی بود که فکر میکردم ولی قابل تحمله. اون چیزی که منو تو سزارین خیلی اذیت کرد لرز بعد از عمل بود‌، با اینکه بخاری هم زیر پتو گذاشتن بودن برام تمام وجودم میلرزید.
بیمارستان لباس به خودم و بچه ها و پتوی بچه ها و پوشک و زیرانداز و اینا داده بود.
بعد از عمل و اومدن توی بخش هم که پرستاری سنگ تموم گذاشتن. یعنی حتی اگر همراه نداشتم اصلا احساس ناتوانی نمیکردم چون همه اش حواسشون بود بهم.