۱۵ پاسخ

عالییی بودد😂👌

من پنج روزه رژیمی شروع کردم و‌در کنارش بدنسازی هم میرم
منم دقیقا مثل ماه آخر حاملگیم شدم اما اعتماد به نفسمو‌از دست داده بودم گفتم باید بتونم تا عید خودمو به۶۰کیلو‌برسونم قبل از اینکه متوجه بشم حاملم ۵۷بودم به هانا میگم مامان جون زدی هیکلمو فاتحه خوندی

منم چاق شدم یک هفته اس دوباره رژیم وشروع کردم وازپنج شنبه میرم باشگاه

آره منو همسرمم وایمیسیم سامیار بخوابه بعد بساط خوراکی های مضر رو پهن می کنیم و فیلم میبینیم . خیلی خیلی حال میده

من یه چند وقتی رژیم شروع کردم یمقدار کم کردم به خدا امشب آنقدر دلم ساندویچ پنه آلفردو پفک میخواست که نگو😓😂😂😂

من به وزن دوران قبل بلوغم رسیدم از بس لاغر شدم

بعله که میتونیم رژیم بگیریم💪
عید ۶۶ بودم الان ۵۸
سایز شلوارم ۴۶ شده بود،الان سایز ۴۰ خریدم
هر کی هم که میبینتم دهنش باز میمونه😂😂😂 میگن که چقد لاغر کردی خوب شدی و از این حرفا
البته دوست ها میگن دشمنا فقط نگاه میکنن

وای منم یه کرانچی دارم بعده دادن میرم سراغش 🤣

آخ گفتی منم دهنم آب افتاد برم بیرون میخرم🤣🤣

وای من لاغری دلم میاخد چاق بشم

منم ده کیلو اضافه وزن دارم... خیلی بی اراده م

من برا آینا ب سرعت ب وزن قبل زایمانم 49 رسیدم
ولی دوتا حاملگی پشت سر هم شدو الان بعد آوین اصلا کم نکردم شصت هستم

نوش جونت من عاشق پفکم ولی از موقعی که حامله شدم نخوردم نمیزارمم بچه هام بخورن واقعا پفک و چیپس سمه فشارت بالا نباشه بخاطر سردرد

فک کنم یک هفتس غذا نخوردم. باید قرص اشتها بخرم باز

نه منم نمیتونم منم به وزن اخرای حاملگیم رسیدم دخترمو تازه از شیر گرفتم چون خودن شیر دادم میگم یکم جون بگیرم سال دیگه رژیم و ورزش

سوال های مرتبط

مامان آقا مهراد❤️ مامان آقا مهراد❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا کسایی که تجربه از شیر گرفتن دارین تا کی طول میکشه بچه ها از یادشون بره
به خدا من دیگه کشش و توان ندارم کاملا شدم مثل این دیوونه ها
الان ۲۸ روزه پسرم رو از شیر گرفتم تدریجی بود و و هربار از وعده های شیرش کم کردم تا فشار زیاد هم بهش وارد نشه ولی در اخر مجبور شدم سینه ام رو سیاه کردم و گفتم اوخ شده چون دوباره داشت وعده هاش رو زیاد میکرد و بند بند وجودم خسته بود از شیر دادن به حدی که ۱ دقیقه شیر میخورد فشارم میفتاد و چشمام سیاهی میرفت
از شبی که گرفتمش فقط دو.الی ۳ شب راحت خوابیده اونم بعد از یک هفته اول ولی بعد از اون موقع خوابش که میشه به حدی بهونه میگیره جیغ میزنه که واقعا میمونم چیکار کنم تا اسم خواب میاد یا کاری که باب میلش نباشه میزنه زیر گریه و میگه میترسم یا همینکه بین خوابش بیدار میشه فقط میگه بغل و پام درد میکنه و مداوم فقط گریه تا دوباره با بدبختی بخوابه
اونم خوابی که فقط باید بشینم کنارش چون مدام میگه مامان و یه لحظه احساس کنه نیستم قیامت میشه دوباره
و میدونم تموم کارها و رفتارهاش هم به به خاطر شیر و وابستگیش بوده و این مدت هم همه جور دل به دلش دادم
حتی دیروز بهم میگفت مامان ممه خوب شده من بخورم
دیگه واقعا کم اوردم صبح اینقدر حرص داشتم و حالم بد بود از خستگی که خودمو تا تونستم زدم اونم کی منی که همه دم از قوی بودنش میزنن و به خاطر همین کسی نگاهمم نمکینه که بدونه الان چه شرایطی دارم فقط میدونم بریدم و خسته ام خییلی خسته😭😭😭😭😭😭
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
من جدیدا علاوه‌بر چالشایی که داشتم به یه چالش سخت دیگه ای برخوردم 🤦🏻‍♀️
من از تابستون به اینور فقط روزی یکبار بیرون میریم با دخترکم
بعد فاصلمون تا یه پاساژ یا پارک نزدیک تقریبا ۲۰ دیقه پیاده رویه که حالا تا بریم و بیایم یه چیزی نزدیک ۳ ساعت طول میکشه
تو این سه ساعت دخترم نهااااااایت نیم ساعت از کالسکه ش پیاده میشه و هرکاری میکنم دیگه فقط میشینه 🫠
این به خودی خود بد نیست که اینقدر بیرون ارومه کنترل همه چیزو بدست دارم
بدیش اینکه من تا برسیم خونه هلاک میشم و اون هورمون دوپامینش میزنه بالا و حالا صد برابر انرژی داره و میگه بیا من بپربپر یا بدو بدو بازی کن 😖😩
قبلا که کوچولوتر بود بیشتر عاشق راه رفتن بود الان از دم در میگه سوار کالسکه میشم حتی حاضر نیست تا سرکوچه پیاده بیاد🥴
و از اونجایی که ما وسط بازاریم و همیشه کالسکه باید همراهمون باشه نمیشه هم سوار تاکسی چیزی شد ( درواقع برام سخته کالسکه جمع کنم بچه بدوبدو سوار کنم وووو)
من واقعا نمیدونم چیکار کنم که بیشتر راه بره
شما میدونید؟
اگه کالسکه هم نبرم میگه بغلم کن 🙄
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
این مصاحبه هارو دیدید از سربازا میکنن میگن ۲ ساعت میریم بالای برجک اندازه یک سال میگذره ولی ۴ ساعت استراحت انگار یک دقیقه بوده اصلا متوجه گذرش نمیشیم؟
این دقیقا مث بچه داریه 🤣
از ۷ صبح بیدار شدیم حرف میزنیمو بازی میکنیم تا الان که نزدیک ۱۱ ظهره به من صدسال گذشته 🤣 چون خوابم میاد دیشب تا صبح درد داشتم نتونستم بخوابم الان با چوب سرپام😬
من دیگه نمیکشم الانم تلویزویون روشن کردم بلکه یکم مغزم اروم بگیره
ظهرام یک ساعت میذارم بخوابه چون بیشتر بخوابه شبا دیرت میخوابه و کلا خوابش نمیبره پس تا اون بخوابه بیدار شه من هزارتا کار دارم جدا از کارام اینقدر من دیر خوابم میبره که تا من خوابم ببره دختری باید بیدار شه😑
خلاصه که ۲۵ ساعته شدیم و خوشبحال سربازا که فقط دوسال این تجربه رو دارن تازه خیلی هاشونم ندارن
ما یک ساعت بیشتر از کل شبانه روز بیداریم 😑😖
بعد میگن از صبح خونه ای دیگه چیکار کردی خوشبحالت🤯🫨
انقدر انرژی ندارم که با قهوه هم سرحال نشدم وگرنه میرفتیم بیرون تایم زودتر میگذشت ولی جون ندارم🫠