امشب مادرشوعرم گف یکی دیگه بیاره گفدم پسرت رومن خساب باز نکنه بره زن بگیره منم میرم خونه بابام من نمیتونم
من بارداریم خیلی سخت و وحشتناک بود همش به گریه و درد و سرم زدن گذشت
دخترمم به شدت لجباز و نق نقو
خلاصه بگم ک دیگ بچه ببینم فقط جیغ میزنم فرار میکنم😂😂😂😂
من بچه اولم آروم بود ولی تا ۳سالگیش صبرکردم از پوشک گرفتم بعد دومی رو اوردم،بارداری اول افتضاح بود دومی راحت بودم،دوس داشتم ۳تا بیارم،ولی دومی پدرمو دراورده دیگه بچه نمیارم
مروه
سلام عزیز من دو تا دارم یکی ۴ سال و یک ماه
یکی ۱۸ ماه
سختی خودش رو داره و راحتی خودش
خودم رو میگم چون هورمون هام بهم ریخته بود عصبی شدم برعکس زایمان اولم که خیلی مهربون شده بودم، بعد دومی کاملا عصبی شدم البته در کنار هورمون ها،
دختر بزرگم درگیر یک تشخیص اشتباه و خطای پرستار شد کلا یکسال بعد زایمان دومم درگیر دختر بزرگم بودم.
در کنار سختی ها و نبود همسر سر بزنگاه و مثلا مریضی صعب العلاجی که نبود ولی دکتر اشتباهی تشخیص داده بود، و دختر دومم هم شیر خشکی شد و خودم چون سزارین شده بودم از چند ماه قبل زایمان درگیر دختر بزرگم بودم و به خودم اصلا نرسیدم از ۶۹ کیلو شدم ۵۰ کیلو سر دو هفته بعد زایمان ، عفونت شدید گرفتم بماند.
همه اونا گذشت دخترام باهم بازی میکنند. به همدیگه شدیداً وابسته شدند و همدیگر شدیدا دوست دارند الان سرم خلوت شده در کنار سختی های معمول دعوا هم دارند ولی حسادت نمیکنند
حاملگی هام هر دو در خطر بود سزارین اجباری بودن کلا.
هیچ کسی رو هم برای کمک نداشتم شهر غریب بودم هم زایمان هم زندگی دور از مامانم. دو هفته بعد از زایمان اومدم دو روز اومدم خونه مامانم .
من قصد بارداری بعدی رو دارم ولی همسران فعلا راضی نیست
از لحاظ اقتصادی ماشینتون پراید ۸۸ مستاجریم و یک موتوره ( همسرم جان فقط نان آور خونه)، ولی قانعیم به داشته هامون
بچه ها همین راه بیفتند بیشتر زمانشون با همدیگه سپری میشه ولی وقتی یکی باشه دائم به مامان بابا آویزون میشن
من بارداریم بد نبود اخرش ۱ماهه اخر خیلی اذیت شدم ولی دخترم چشمش نزنم اروم خوبه شوهرمم هستش کمکم میکنه دخترم کوچیک بود زنگ میزدم از سرکار میومد نگهش میداشت من میخوابیدم بعد دوباره میرفت سرکار سر اون الان همسرم میگه دومی مخالفت زیادی نکردم
به بچه دوم "فکر میکنم"
بچه فعلیم نرماله.اروم قطعا نیست ولی نمیدونم بچه ای شیطونتر ازش هم وجود داره یا نه؟احساس میکنم نرمال رو به شیطونه.
حاملگیم پرخطر بود و از ۶ماهگی دردهای زایمان زودرس و بستری و استرس شروع شد!
فکر کردن به یک سال اول زندگی بچه دوم برام کابوسه.مخصوصا ۳ماه اولش.کمکی دارم.
درکل منطقم میگه بچه دوم بیارم،احساسم میگه نیارم!
من بارداریم راحت بود ولی پسرم از بدو تولد خوابش خوب نبود و همش گریه میکرد تا ۹ماهگی کولیک و رفلاکس داشت و الانم باز شبا چند بار بیدار میشه
بارداریم سخت بود سخت هم هست ولی انقدر درگیر دخترمم اصلا نفهمیدم چطور گذشت بنظرم این بارداریم داره راحت تر میگذره
مامانمم کمکم هست خداروشکر
سخته الان
بچه متوجه بشه کاراشو انجام بده باز بهتره
از لحاظ استراحتم ک هیچییی
خورد خوراکمم صفر وقت ندارم درست بخورم
شپهرم کمکم نیست در کل من یا شرایط خودم نظرم اینه ،اسن فاصله سنی سخته حتی من میگم دنیا بیاد متوجه نیست هم خودش اذیت میشه هم من
حالا بعدش نمیدونم نظرم چیه
کمی به صورتی که فکر میکنی ندارم و واقعا نمیدونم بعدا قرار چکار کنم🥲
باردارم از نظر استراحت خییییلی کمتر از بارداری اولم استراحت میتونم بکنم خیلی شاید شبی ۴ساعت بتونم بخوابم اونم اگر دخترم بیدار نشه به گریه
دخترمن ک دهنموسرویس کرده شوهرم زیادکمک نیس
چون قصد بارداری ندادی جواب نمیدم😂
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.