اینروزا خیلی به پیامهای مادرا تو گهواره نگاه میکنم و بیشتر ازقبل متوجه میشم چقدر ما مامانا ترسها و نگرانی ها با خودمون به همراه داریم که تمام اینها باعث رشد نادرست و محدود کردن بچه هامون میشه.
به وفور دیدم تاپیکهایی که مادرا نوشتن از ترس ویروس و مریضی بچه هارو دیگه به خانه بازی نمیبرن. یا از ترس افتادن زمین اونارو سوار تاپ و سرسره نمیکنن یا مورد وحشتناکتر از همه اینا از ترس چشم و نظر بچه رو تو جمع فامیل نمیبرن. یا موردی که زیاد میبینم نگرانی مادرا از اینکه بچم بلافاصله بعد از فلان غذا فلان چیزو خورد دل درد نشه! شام خورد و بلافاصله خوابید حالا مریض نشه! یا اینکه از ترس اینکه بچه اذیت نکنه سفر نمیرن.
یا موردی که به وفور دیده میشه وسواس درمورد تک تک رفتارهای بچه و ترس از اتیسم! و برچسب اتیسم زدن به بچه هاشون.
دوستان باور کنین هیچ چیز به اندازه ترسها و نگرانی های ما به بچه هامون آسیب نمیزنن.
نفرستادن بچه تو جمع هم سن و سالاش از ترس ویروس از هزاران بیماری بدتره. نبردن بچه به سفر بدترین آسیب شما به اوناست. نگرانی های مادرا برای اینکه فلان غذارو با ماست و شیر و... ندم فلان میشه بیشتر به بدن بچه آسیب میزنه. گرفتن دائم دست بچه از ترس افتادن زمین مانع رشد فیزیکی بچه میشه.
برای داشتن بچه های سالم ازنظر روانی ماها باید وسواس ها و ترسامونو بذاریم کنار. بچه ها بایدبیفتن زمین که معنی مراقبت از خود رو بفهمن؛ بچه ها باید با همسناشون وقت بگذرونن تا آداب اجتماعی یاد بگیرن؛ بچه ها باید برن سفر؛ همه غذاهارو تست کنن خودشون بدون ترس از کثیفی لباس و خونه؛ باید به خاک دست بزنن تا رشد کنن بدون ترس از اسهال و کثیفی و...
(اجازه بدیم بهشون که رشد کنن تاجاییکه خطر جدی نداره براشون محدودشون نکنیم.)

تصویر
۱۵ پاسخ

اما با اینکه از چشم میترسم همه جا میبرمش حتی عروسی بردمش مامانم گفت نیارش ولی بردم بچه تو جامعه باید باشه حرز میندازم گردنش ایت والکرسی روش میخونم میبرم

به نظر من باید از ۳ سالگی به بعد یکم بیشتر متوجع میشع حساسیت رو کم کنیم

بچه ای که هنوز مراقبت از خودش رو بلد نیس رو چجوری رها کنیم دستشو نگیریم تو خیابون اون متوجه نمیشه ماشین ممکنه بهش بزنع متوجه نمیشع اینجا دریاس ممکنه غرق بشه متوجه نمیشع خاک رو نباید بخوره همیشع هم ازادی زیاد خوب نیس من خودم تو خونه بچم ازاده اما بیرون مراقبشم

همه ی حرفاتون که درستن یک طرف اون بحث اوتیسم که خیلی درسته یک طرف. میان یه چیزایی میگن که چون فلان کرد اوتیسم هست آدم هنگ میکنه . کلی روزای خوب و با استرس الکی به هدر میدن

تک تک حرفایی که میزنیو باید طلا گرفت🫶🤍👌

دختر خاله‌ی مامانم بچش ۲ سالشه،هنوز هیچ کس ندیدتش!
صد بار خواستیم بریم کادوشو بدیم پیچونده هممون رو.
حتی عکسی ام ازش ندیدیم.
میگه می‌ترسیم چشم بخوره😑
مگه فقط تو بچه داری اخه؟
چیش چشم بخوره دقیقا؟😑
بعد پس فردا مدرسه نمیره؟
میگه جز بهداشت برای واکسناش و دکتر هیچ جا نبردیمش تاحالا

عالی بود عزیزم
بیشتر تاپیک بذار

عالی بود🌹🙏

من برا هیچ یک از اینا ک گفتین نمیترسم
فقط از اینکه ب پدر بزرگش که تو ی ساختمان هستیم و همش میخاد. باهاش بره و شب و روز هم نداره یکم میترسم عادت کنه ینی عادت کرده و کلا اگ بخایم کار اشتباهی ک پسرمون انجام میده چیزی بگیم میگه ولش کنید

کاملا درست و عین واقعیت و سعی میکنم اصن سخت نگیرم

احسنت مامان ایلیا 👏

دقیقا بچه ها الان دوس دارن کشف کنن دنیا براشون تازگی داره ترس ما مادرا هم نشات گرفته از خستگی هامونه
شب بیداری ها گریه های بی دلیل بچه ها باعث شده کم تحمل شیم باز وقتی کمک نداشته باشیم از ترس بی کسی بچه هامونو تو پنبه نگه میداریم و بچه ها این محافظت کردن دوس ندارن دوس دارن آزاد باشن بازی کنن

وااای اکثر اینایی ک نوشتی رو من دارم😞😭با اینکه میدونم خوب نیست تلاش میکنم کمترشون کنم

کاملا درسته میگی عزیزم، بچه باید همه چی تا حدی که به خودش اسیب نزنه تجربه کنه

👌👌👌👏👏👏

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
مهد کودک
در ادامه تاپیک قبلی...
یک باور غلطی که در بین ایرانی ها از زمان قدیم وجود داره اینه که مهد جای مناسبی برای بچه ها نیست و بهتره در صورت نیاز بچه پیش مادر بزرگ ها و پدربزرگها بزرگ بشه تا مهدکودک!
درحالیکه مشخصا ثابت شده بچه هایی که وقت زیادی رو پیش مامان بزرگها هستن در آینده بچه های محافظه کاری هستن جسارت لازم رو به دست نمیارن؛ اون رشد اجتماعی مناسب رو بدست نمیارن.
چون به هرحال فرزندان ما پیش والدینمون امانت هستن؛ نهایت تلاش خانواده هامون بر اینه که از هر حرکتی کودک رو منع کنن که مبادا آسیب ببینه از طرفی هم بچه پیش والدین ما بچگی لازم رو نمیکنه. وقتی پیش کسانی قراره هرروز باشه که فاصله سنی خیلی زیادی از بچمون دارن بچه نمیتونه همبازی خوبی داشته باشه. بچه ها باید درکنار بچه های دیگه رشد کنن.
مهد خوب بسیار خوبه. و از طرفی مهد بد هم به همون اندازه آسیب زننده است.
ایلیا از بچگی راحت میتونست با همه ارتباط برقرار کنه و خجالتی و وابسته نبود ولی تو همین یک ماهی که به مهد رفته رشد اجتماعی فوق العاده تری داشته؛ بازی کردن با همسن و سالهاشو یاد گرفته؛ استقلالی به دست آورده که هرگز من نمیتونستم این فرصت کسب استقلال رو بهش بدم.
مهمتر از همه غذاخوردن ایلیا عالی شده بچه ای که قبلا حاضر نبود از قاشق و چنگال استفاده کنه. راضی نمیشد بدون وجود کتاب و سرگرمی و حتی گاها موبایل غذا بخوره الان خودش مشتاقانه سر میز میشینه و غذا میخوره با مهارت عالی در دست گرفتن قاشق و تمام اینهارو با دیدن بچه های دیگه از مهد یاد گرفته.
هدف من تشویق به مهد فرستادن نیست صرفا تجاربم هست درخصوص مهد و شاید لازم بود بذارم تا کم کم اون باور غلط نسبت به مهد که از قدیم با ماست از بین بره.
ادامه در تاپیک بعدی