۲۶ پاسخ

من با نظرت کاملا موافقم ، درد فراموش میشه خاطرات و رفتار پرسنل و محیط بیمارستان فراموش نمیشه

ای ننه نی‌نی و ببین
ماشاالله😍💓

ای واییییی منی که مثل شما مجبورم برم دولتی
هرروز استرسم بیشتر از قبل میشه😞😞

ایییی جانممم😍😍

ای جونم خیلی ذوق کردم زایمان کردی عزیزم 🥹کاش منم زودتر کابوس زایمان تموم شه برام

عزیزم زایمان کردی 😍 الان متوجه شدم
قدم‌نو رسیدت مبارک خوشگلم ❤️🩷💜

اخ مادر نگاش کن نی نیرو شرت خوبه انقدر بچه هات ماشااله تپل میشن یا چی؟

ماشاءالله چه نازه

ای خوشگلم تو کی زاییدی؟؟ با من بودی انگار 🥹
ماشالله ماشالله چقد نازه دخملمون😍🧿❤️

وااای عزیزم مبارکه تاپیک هاتون نیومده بود.
من الان دیدم 👀 نی نی خوشگل رو

زایمان اونم بیمارستان دولتی واقعا بده🚶‍♀️

عشقم من دولتی بودم از زایمانم به شدت راضی بودم ولی از بیمارستان و رسیدگیشون اصلاً راضی نبودم

ای جاااانم😍
بلاخره افرا جانمونو دیدیم🥰

گفتم بهت روحانی بری باخداشت اومدنت

چجوری بخیه هاتو میشستی

دورش بگردم من عشقم❤️😘

ای جانم 😍😘

روحانی بابل زایمان کردی؟؟

اخ ننه موشی

خدا حفظش کنه چشمت روشن ♥️
دستگاه نرفت ؟

نگوووو 😅🥲🥲🥲🥲
عزیزم😍😍😘

مامانمم چهارتا سزارین داشته یکی درمیون خوب بودن 😕

ای جون اخه قیافشو😍😍کجا بود زایمانت عزیزم؟

دقیقا منم سزارین اولم خوب بود ولی این دومی داره پدرم در میاد از سوزش بخیه هام🥲

چه خوشمزس خدااا

چرا فرق داشت ؟

سوال های مرتبط

مامان نفسم 🩷🎀 مامان نفسم 🩷🎀 ۴ ماهگی
مامان هانا و مانا مامان هانا و مانا ۱ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان آرمان
دوقلوهای من ۲۵ شهریور با ۳۷ هفته سن و وزن ۲۲۰۰ و ۲۴۰۰ تو بیمارستان آرمان به دنیا اومدن.
تجربه من از آرمان مجموعا عالی بود. هم بیمارستان تمیز و مرتب، هم پرسنل و پرستاری عالی، هم اتاق عمل عالی.
همه چیز طبق برنامه ریزی قبلی انجام شد، بدون معطلی و با دقت بالا. زمان عمل من ساعت ۲.۵ عصر بود، ساعت ۱۲.۵ رسیدم بیمارستان و بلافاصله پذیرش شدم، آزمایشها انجام شد، آنژیو کت وصل شد ولی سوند رو خواستم بعد از اسپانال وصل کنن که همینکارم کردن. تو اتاق عمل یک معطلی کوچیک بخاطر حضور دکتر بیهوشی سر یک عمل دیگه داشتن ولی اینقدر برخوردها و فضای اتاق عمل خوب بود من اصلا احساس اضطراب نکردم.
درد تزریق اسپانال بنظرم بیشتر از چیزی بود که فکر میکردم ولی قابل تحمله. اون چیزی که منو تو سزارین خیلی اذیت کرد لرز بعد از عمل بود‌، با اینکه بخاری هم زیر پتو گذاشتن بودن برام تمام وجودم میلرزید.
بیمارستان لباس به خودم و بچه ها و پتوی بچه ها و پوشک و زیرانداز و اینا داده بود.
بعد از عمل و اومدن توی بخش هم که پرستاری سنگ تموم گذاشتن. یعنی حتی اگر همراه نداشتم اصلا احساس ناتوانی نمیکردم چون همه اش حواسشون بود بهم.