۹ پاسخ

عزیزم 🫂

آره خیلی سخته منم دوماه و نیم پیش گرفتمش خودم بیشتر از اون بی قرار بودم انگار یه تیکه از وجودم کنده شده بود ازم شوهرم هی میگفت توروخدا بهش بده دلم کباب شد اونم با من گریه میکرد 😂

اخ که من وقتی بهش فک میکنمم حتی اشکم در میاد اصلا دلم نمیاد از شیر بگیرمش
همش میگه من جیجی دوس دارم مال منه بوسش میکنه اخ دورش بگردم

تدریجی بهتره یه دفعه نگیری بچه اذیت میشه

منم خیلی گریه ‌ کردم. 🥲

وای خیلی سخته من ک بچمم ازم دورافتاد از شیرم گرفتم مجبوری هرروزش قد ۱۰۰ روز گذشت

منم بچمودیشب تاحالاازشیرگرفتم خودم اینقدر اذیتم بچم که بدترازخودم میگم کاش میتونستم شیرش بدم بازم گفتم نه عذاب میکشه

قصد فضولی نباشه چرا شوهرت دیگه بچه نمیخاد ؟

ی حس کاملا طبیعی هستش خدا بدونه من دو شبانه روز گریه کردم الانم باز میاد مک میزنه چیزی نداره ولی دوست داره آرامش داره

سوال های مرتبط

مامان آقا کایان💓 مامان آقا کایان💓 ۲ سالگی
سلام هم قبیله ای ها
اومدم درد و دل خیلی ناراحتم
قصه از این جا شروع میشه که من به درخواست همسرم برای عمل خواهر شوهرم اوندم شیراز که کمکی باشم،برادر شوهرم هم باهامونه خیلی پولداره و به پسرم خیلی محبت میکنه در حدی که وقتی پیشش هست اصلا نمیاد سمتم ،میخوام پوشکش عوض کنم با گریه و شیونه ،لباسش عوض کنم گریه و شیونه ،صورتش بشورم گریه و شیونه و میره سمت عموش اونم هی ناز میکشه و بوسش میکنه ، به بار هم شوهرم تو جمع گفت خوبه ها پات رو پات بزاری یکی دیگه بچه داری کنه هیچی نگفتم ،امشبم پسرم چسبیده بود به عموش، عمو هم وقتی خسته میشه تیکه می‌میپرونه، امشبم بد تیکه ای پروند که خیلی ناراحت شدم، شوهرم بعد عمل خواهرش برگشت شهرمون که بره سرکار منم اینقدر ناراحت شدم که گفتم همین فردا میای دنبال منو پسرم من تحمل ندارم میترسم حرفی بزنم حرمت ها خراب بشه چون پولداره خیلی تو زندگی کمکمون کرده برا همین نمیتونم مستقیم حرفی بزنم و تصمیم دارم که برگردم تا این رفتارهای دیگه نبینم ،از طرفی هم ابن برادر شوهر خیلی استرسی هست میترسم بچه ام هم استرسی بشه که بخاطر ترس های عموش کمی شده میبرمش پارک میترسه سر سره بازی کنه ، از بچه ها میترسه و گریه میکنه کلا زیاد میترسه. کلافه ام و واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم.