۱۲ پاسخ

یکی پدر شوهرم که‌گفت توکه‌نزاییدی سزارین شدی...اگه طبیعی میبودی چیکار میکردی...چون‌خیلی درد داشتم

شوهرمم که جلوی خواهرش ادای منو در اورد و گفت حالا یه بچه زاییدی...چون نمیتونستم تنهایی بشینم یا پاشم...ادامو در اورد و اخ و اوف کرد

روز اول به شوهرم نگاه کردو گفت دماغش شبیه تو نشده نوک پایینیه(اصلا هم اینطوری نبودوحتی دخترمو هرکی میبینه میگه کپی شوهرمه)،و نگم که چقدررررر سر سینه نگرفتن مهرسا حرف خوردم و میخورم....

مامان دوستم روز اول زایمان اومد گفت شکمت انقد بزرگ بود گفتم یهه ۱۰ کیلویی میزایی ۳۵۰۰ چیه کمه بعد دخرخووش همزمان بامن زایید بچه اون ۳۱۰۰ دنیا اومد مامانش هم برگشت گفت ک شکمت نرفته مونده انگار یکی دیگ توش جامونده
الان تخت شده اون روز دیده میگ عع رفته تو ها

من مادرشوهرم سر سیسمونی دلمو شکست! خیلی(:

ای زهرمار😐😐میگفتی فیل قیافته فیل مادرته

دختر من ریز و زود به دنیا اومد به من میگفتن برای همین یه ذره آنقدر سختی کشیدی و زور زدی !!😶

خیلی رفتارا تو دل ادم میمونه 👩‍🦯

سربچه اولم ک خونواده شوهرم شوهرمو برده بودن خونه و من تو بیمارستان تک وتنها بودم..واسه اینم ک وقتی مادرشوهرشنید دختردار شدیم حتی عرضه تبریک نداشت

من ک شوهرم انگار وی آر بگیره همش تو قهر و ناز بود خیلی اذیت شدم هيچوقت فراموش‌ نمیکنم

یه دکتر پیر زشت اومد بالا سر من گفت اینا همونایین که میرن بهداشت بچه میندازن تو شکمشون میان اینا دادو بیداد میکنن تا بزاان😐منم بهترین دکتر خصوصی تو کرج میرفتم اصلا تو بهداشت پرونده نداشتم

چقد بیشورن

پدرشوهرم هردفه منو میدید هرهر میخندید حالت تمسخر میگف ابنهمه چاق شدی چجوری میخوای بعدزایمانت لاغرکنی😕😕😕اخه بگو بتوچه

سوال های مرتبط