خانما امشب خونه مادر شوهرم اینا شام میرزا‌‌ قاسمی بود منم نمیخوردم گفتم نمیخورم جلو جاریش بلند میگ دختره هیچی نمیخوره هی اینو نمیخورم اونو نمیخورم،رفتم از یخچال تخم مرغ گرفتم برا خودم زدم سر سفره میگ امروز تخم مرغ هارو تموم کردی و فلان گفتم ب شوهرم میگم فردا از خونه برات بیاره،واقعا چرا اینجوری ان‌‌ خیلی ناراحتم میکنه‌‌

خداایشالله نسل اینجور مادر شوهرارو هرچی زودتر نیست و نابود کنه
بگو حاج خانوم با دختر خودتم اینجور صحبت می‌کنی

هعی کاش همونم نمبخوردی💔

ببین من جای تو بودم کاری میکردم شوهرم از خانواده اش خسته بشه دیگه نره سمتشون

همونجا بلافاصله از خونه میومدی بیرون

بره بمیره

مادر شوهرم خوبه ولی من با هیچکدومشون ارتباط ندارم و غصه هیچی نمیخورم توهم مجبوری بری خونشون حالا بشینی غصه خوردن

فک می کردم فقط من مادرشوهر اینجوری دارم نگو شما هم دارید

چقدر خسیس برا تخم مرغ
والا ک مباید بری و بیای باهاشون

چرا رفت و آمد میکنی باهاشون وقتی اینجورین
چرااااااااا؟

درضمن بعضیا دهنشون حساسیت داره به بادمجون تا میخورن کل زبان و دهانشون خارش شدید میگیره

من خدارو شکر دست و دل بازه دیشب آمد برام سوتین و شورت خرید خاست برام تاب ومانتو بخره قبول نکردم.

من به جات باشم اصلا نمی‌رم سالی ۲ بار برو عید ،روز مادر دوری و دوستی

یه موجودات دیوانه و روانی هستن در نوع خود بی‌نظیر متاسفانه

هووف بگو تخم مرغ هم غصه داره آخه 🥴😮‍💨

حتما خسیسه